P.24

3.7K 712 50
                                    

Namjoon POV:

جین چند روزیه که خیلی بی تفاوت شده!
نسبت به همه‌ چی.
قبلا خیلی کل کل داشتیم باهم، اما الان به زور سلامم میده.
امیدوارم مشکل جدیی نباشه،واقعا!

هرچند زیاد تلاش کردم برای سر درآوردن از ناراحتی یا دغدغه ذهنیش، اما هربار پس زده شدم.

شبکه رو عوض میکنم.
با شنیدن صدای بسته شدن در و پشت بندش صدای قدم هایی، نگاه مو به راه‌پله ها میده.
جین با همون ظاهر جدید چند روزه ش پایین میاد و بی توجه به منی که از دیروز تاحالا اولین باره همو میبینیم، یه سمت آشپزخونه میره.

با حرص و دهنی باز به مسیر رفتنش خیره میشم:

+به یه ورم! به جایی رسیده که منو نادیده میگیره؟ عجبا...

باز صدای کشیده شدن دمپایی هاش روی پارکت چوبی میاد و در کمال تعجب کنارم روی کاناپه میشینه.
سیبی دستش بود.
بهش گازی میزنه و به تلویزیون خیره میشه.

خاموشش میکنم و بهش خیره میشم:

+علیک سلام!

بی توجه به سلامم فریاد بلندی میزنه:

-چرا خاموشش کردی؟! مگه من بوقم این وسط؟ داشتم نگاه میکردم!

با تعجب و چشمایی گرد شده به اندازه توپ تنیس، بهش خیره میشم.
این اولین بارش بود که صداشو بلند میکرد.
عجب تن صدایی داره!

چی شده که انقد عصبیه؟
سعی میکنم حس انسان دوستانه ای که توی وجودم یهویی رخنه کرد رو بزرگتر کنم.
شایدم بهتره بگم؛ حس فضولی!

+تو این چند روز چت شده؟ یا گوشه‌ی اتاق چپیدی، یا تو خودتی، یا میپری بهم مثله الان...

نفس عمیقی میکشه:

-نامجون من... پووفففف راه نداره بت بگم!

همون حس انسان دوستانه م، توی وجودم کز خورد.
تاحالا کسی جرات نکرده بود اینجوری باهام حرف بزنه.
و طبیعتا جین اولین شخصه.

این پرو و خشن بودنش منو بیشتر شیفته خودش کرد.

یه حس یهویی بهم گفت که یه خورده سر به سرش بزارم.
و چی لذت بخش تر از قیافه بهت زده‌ی جین؟
عاشقشم...

طی یه حرکت آنی، به جین نزدیک میشم و دستمو روی شونه ش میزارم:

+هی پسر! بم بگو چی شده...

با دوتا از انگشتاش، آستین لباسمو میگیره و دستمو پرت میکنه.
اخمی میزنه:

-دستتو بکش... مرتیکه!

پوکر بهش خیره میشم:

+نمیدونم پدربزرگ م چی تو تو دیده که شیفته ت شده!

سرمو کج میکنم:

+هرچی بهت بیشتر نگاه میکنیم میبینم همچین مالیم نیستی. اما چرا اونا از تو خوششون اومد؟

𝑀𝑦 𝑆𝑤𝑒𝑒𝑡 𝑂𝑚𝑒𝑔𝑎. 𝑁𝑎𝑚𝐽𝑖𝑛 𝑉𝐾𝑜𝑜𝑘 𝑌𝑜𝑜𝑛𝑀𝑖𝑛Where stories live. Discover now