Jin POV:
با نیشخند به کتاب یائویی مورد علاقهم و همینطور چنتا کتاب جدیدم، خیره میشم.
بلاخره به قولش عمل کرد.و البته که منم بهش یه عذرخواهی بدهکار بودم.
پس منم ازش عذرخواهی کردم و براش یه پیرهن سفید خریدم.بماند که به زور مجبورش کردم اونو بپوشه تا توی تنش ببینمش!
ولی ناموصا خیلی جذابه...
پیرهن، فیت تنش بود و عضلات سینه و شکمش بیرون زده بودن و اب دهنمو جاری کرده بودن.چطوری یه مرد میتونه انقد جذاب باشه؟
اینجوری نیس که بگید؛ زیادی ندید بدیدم!
خب نه. من تا 18 سالگیم توی یتیم خونه با پسرا زندگی میکردم.
به عنوان یه پسر امگا، زندگی بین آلفا ها و بتا ها سخت بود!مدیریت یتیم خونه، تا جایی که میتونست ما رو از اونا جدا میکردن.
معمولا آلفا ها زودتر به بلوغ یا بهتر بگم، رات، میرسیدن...
پس کنترل کردنشون یه خورده سخت بود.زندگی بین این همه فرومون...؟
دتس لایک فاکینگ شت!این چند هفته ای که با نامجون، توی خونهش گذروندم، خوب بود!
اما سختی های خودشم داشت.سعی میکردیم با انجام بازی های مختلف مثه؛ مار و پله، جرئت حقیقت، برو بالا* و.... یه خورده بیشتر باهم صمیمی بشیم.
شاید بدونید چرا؟
اما بزارید بگم، چرا؟!تا بهتر بتونیم جلوی خونواده ش نقش بازی کنیم...
چند روز پیش جونگکوک اومد اینجا!
و این درحالی بود که نامجون روحشم خبر نداشت.
باهم صحبت کردیم و چنتا عکس ازم گرفت!
مثه اینکه پدربزرگ و مادربزرگ شون، که بیشتر اصرار مادربزرگ بود، ازش خواسته بودن عکس منو بگیره و بهشون نشون بده.جونگکوک، اون بچهی شاد و البته رکیه!
حرفای بیشرمانه ای که میزنه باعث میشه صورت و گوشام سرخ بشن!
اون بچه، حتی توی گوشیشم فایل عکس های بیشرمانه ایم داره...
هربار با عنوان اینکه؛ هیونگ، شاید من ازت کوچیک تر باشم، اما بیشتر از تو تجربه دارم! پس بذار بهت بگم چجوری نامجون هیونگ رو به تخت بکشونی و کاری کنی به فاکت بده...
گاهی وقتا مجبورم میکرد با دستام دهنشو بگیرم و بهش هشدار بدم که پسرش چند متر اونورتر ازمون نشسته.
که حتی به یه ورشم نبود!
با گفتن؛ خودشم که یه روز بزرگ میشه، هیونگ! بلاخره که میفهمه! منو دست به سر میکرد و حرفاشو ادامه میداد.یکی از خصوصیات بارز جونگکوک که این مدت اومد دستم، اینه که؛ هر وقت دهنشو باز کرد... بسته شدنش با خداست!
YOU ARE READING
𝑀𝑦 𝑆𝑤𝑒𝑒𝑡 𝑂𝑚𝑒𝑔𝑎. 𝑁𝑎𝑚𝐽𝑖𝑛 𝑉𝐾𝑜𝑜𝑘 𝑌𝑜𝑜𝑛𝑀𝑖𝑛
Romanceاسم: امگای شیرینم🎠 خلاصه: کیم نامجون، تنها آلفای باقی مانده از خاندان کیمِ. بخاطر یه شرط 500 میلیون دلاری، که پدر بزرگش براش گذاشته، مجبور به ازدواج میشه! نامجون مدعیه که هیچوقت عاشق نمیشه...! اما عشق که این چیزا حالیش نیست. ژانر: رمنس، امگاورس، اس...