P.13

4.2K 805 64
                                    

اِن جی کامبک میدهد :)❤

Jin POV:

همون‌طور که به مانیتور لب تابم که روی پاهام بود، خیره شده بودم، ماگ قهوه رو به لبام نزدیک کردم و جرعه ای ازش نوشیدم.

ماگ رو روی میز گذاشتم و دوباره به مانیتور خیره شدم.

قصدم بزرگتر کردن کارگاه بافتنی مه.
اگه بخوام توسعه ش بدم، باید از اینجا برم و یه جای کوچیکتری اجاره کنم.

آهی میکشم و با انگشتام عینک رو صورتمو جا به جا میکنم.

با بلند شدن صدای نوتیف گوشیم، نگاهم به سمتش میره و اسم نامجونو روش میبینم.

خیلییییی احمق وار، که اصن نمیدونم هدفم از این کارم چیه، موهامو مرتب میکنم و دستی به پیرهنم میکشم.

قیافه‌ی پوکری به خودم میگیرم؛ احمق، هدفت چی بود؟ اینکه تماس تصویری نیست!

به پیشونیم میکوبم و فاکی زیر لب میگم.

بعد از اینکه متوجه میشم نامجون خودشو پشت تلفن داره میکشه تا من جوابش رو بدم، آب دهنمو قورت میدم و تماسو وصل میکنه.

-سوکجین؟!

+عا بله! سلام نامجونا.

-سلام. خوبی؟

+هوم... آره، تو خوبی؟

هنوزم، با اینکه مدتی از هیتم و دیدن نامجون تو اون موقعیت میگذره، اما بازم خجالت میکشم.
اون روز لعنتی رو یادم میاد و ضربان قلبم بالا می‌ره.

-خونه ای؟

گیج به مانیتور خیره میشم:

+عاااااا... آره. چطور مگه؟

-باید بهت بگم؟

با اینکه نمیتونم حالات صورتش رو ببینم ولی میدونم لحنش شیطنت آمیز بود.
لبمو میگزم:

+داری میای خونه م و من نباید بدونم چرا؟!

-نـه!

صدای خنده ش بلند میشه.
با حرص بهش میتوپم:

+یاااااااا.
یا همین الان میگی چرا، یا...

بین حرفام میپره:

-یا چی، هوم؟

+اههه. اگه اینجا بودی با مشت میکوبیدم به صورت خوشگلت!

صدای خنده هاش بلند میشه:
-الان اعتراف کردی صورتم خوشگله؟

لبمو میگزم و محکم به قلبم چنگ میزنم. احمق...

+قـ..طع میکنم...

بدون اینکه منتظر جوابش باشم، سریع تماسو قطع میکنم و با استرس نفسی میکشم.

این مزخرفات چیه گفتم؟ صورت خوشگلش؟
هاه خدایا...

صورت اصلاح شده‌ی جذابش... خط فک زیباش... چال لپای عمیقش... گردن خوشگل خوردنیش که جون میده برای مارک کردن....

𝑀𝑦 𝑆𝑤𝑒𝑒𝑡 𝑂𝑚𝑒𝑔𝑎. 𝑁𝑎𝑚𝐽𝑖𝑛 𝑉𝐾𝑜𝑜𝑘 𝑌𝑜𝑜𝑛𝑀𝑖𝑛Where stories live. Discover now