End

4.2K 611 218
                                    

Jin POV:

دستی به شکم بالا اومده‌م میزنم.
نیم رخ شکممو چک میکنم:

-خیلی بالا اومده.

لبمو جلو میدم.
چند روز پیش دکتر گفت که دو قلو باردارم.
جنسیتشون رو هم احتمال داد که دختر و پسر باشن.
اما احتمال ۱۰۰٪ رو نداد.
آهی میکشم و به سمت پذیرایی حرکت میکنم.

نصفه های راه از بین در نیمه باز اتاق مشترکمون نامجون رو میبینم که روی تخت نشسته و پشتش به دره.
با تعجب سرمو بلند میکنم تا چیزی ببینم.
اما درنهایت وقتی هیچی دستگیرم نمیشه درو به ارومی باز میکنم و از بالای سرش به دستش نگاه میکنم.

با دیدن وسایل جلو دستش، لبمو میگزم و چشمامو میبندم.

خدا لعنتت کنه جونگکوک...
بلاخره نامجون پیداشون کرد!

+جینی اینا چین؟

نمیدونم دقیقا کِی متوجه حضورم پشت سرش شده.. اما میدونم الان بین پاهاشم و با چشمایی شیطون سر تا پامو نگاه می‌کنه.

+نمیدونستم از این کینکا داری.

شت نه...

لبمو بیشتر میگزم و سرمو به طرفین تکون میدم.
دستمو میگیره و با انگشت شصتش نوازشش میکنه:

+نمیخوای جوابمو بدی سوکجینی؟

سرمو کج میکنم تا باهاش چشم تو چشم نشم.
با صورت و گوش هایی که مطمئنم سرخ شدن، آب دهنمو قورت میدم.

-اینارو...

لبامو چفت هم میکنم و بعد از چند ثانیه ادامه میدم:

-کوک مجبورم کرد بخرم!

بوسه ریزی روی شکمم زده میشه.
با آرامش سرمو خم میکنم و به سرش که روی شکممه خیره میشم.

+خب؟

دستمو به سمت موهاش میبرم و باهاشون بازی میکنم:

-پیشنهاد... داد با... تـ... تو ازشون.. امم.. استفاده کنیم...

آه لرزون و بی صدایی میکشم.
میتونم از نامجون ممنون باشم که همون حالتش رو حفظ کرده بود و بهم نگاه نمیکرد تا بیشتر از این آب نشم برم زیرِ زمین.

نامجون با لبخندی بلند میشه و با احتیاط بغلم میکنه:

+جین...

کمرم رو نوازش میکنه و بوسه ای روی زیر گوشم میزنه:

+میخوای وقتی بچه ها بدنیا اومدن ازشون استفاده کنیم؟

ناله ریزی از خجالت میکنم و اسمشو صدا میزنم:

-نامیا.. داری خجالت زدم میکنی...

تک خنده ای میکنه و توی بغلش تکونم میده.

+هومم؟

با زنگ خوردن گوشی نامجون از هم جدا میشیم.
با اخم فحشی به شخص پشت تلفن میزنم که باعث شد لحظات شیرین مون به چوخ بره.

🎉 You've finished reading 𝑀𝑦 𝑆𝑤𝑒𝑒𝑡 𝑂𝑚𝑒𝑔𝑎. 𝑁𝑎𝑚𝐽𝑖𝑛 𝑉𝐾𝑜𝑜𝑘 𝑌𝑜𝑜𝑛𝑀𝑖𝑛 🎉
𝑀𝑦 𝑆𝑤𝑒𝑒𝑡 𝑂𝑚𝑒𝑔𝑎. 𝑁𝑎𝑚𝐽𝑖𝑛 𝑉𝐾𝑜𝑜𝑘 𝑌𝑜𝑜𝑛𝑀𝑖𝑛Where stories live. Discover now