Writer POV:
کوک خودشو از بغل تهیونگ بالا میکشه و بوسه ریزی روی لبهای معشوقه ش میزنه.
آهی میکشه:*ینی دوران طلایی چند ساعته م تموم شد؟ باید بریم دنبال اون بچه گربه؟
تهیونگ با خنده کمرش رو نوازش میکنه:
*اون پسرته کوک!
کوک اخمی میکنه:
*خب باشه، به من چه اصلا؟
بلند میشه و لباسش رو میپوشه:
*پاشو بریم دنبال جونگوی...!
تهیونگ آهی میکشه و زیر لب زمزمه میکنه:
*با این هورمون های بارداریت، خدا به دامون برسه.
جونگکوک به سمتش برگشت:
*چیزی گفتی؟
*نه، فقط گفتم که درمورد بچه های بیشتر باید تجدید نظر کنم.
با بد خلقی شلوار تهیونگ رو به سمتش پرت کرد:
*همینه که هست!
***
Namjoon POV:
کوک و تهیونگ که اومده بودن رو جونگوی رو ببرن، بدرقه میکنم و میرم سراغ جین.
چند تقه به در حموم میزنم:
+چیکار میکنی نیم ساعته؟
میتونم صدای دادش رو بشنوم:
-دارم جق میزنم!
ودفف؟
مشتی به در میزنم:+باز کن اون در فاکیو!
در باز میشه و حوله پوش ظاهر میشه:
-مرد حسابی... تو حموم چیکار میکنن؟ داشتم حموم میکردم دیگه!
نگاهی به پایین تنه ش میندازم.
مشتی به سینه م میزنه:-گمشو هیز.
روی تخت میشینم و بهش نگاه میکنم.
به سمت کمد میره و لباساشو بیرون میاره.
با نگاه گرسنمه م از پشت نگاش میکنم که لباساشو میپوشه:+جونگوی الان رفت.
باکسرش رو میپوشه و به سمتم برمیگرده:
-چرا نگفتی منتظر بمونن؟ خدافظی نکردم با اون بچه!
نگاهمو روی بالا تنهش میچرخونم.
نگاهم به سینه کبودش میوفته و لبمو لیس میزنم.
دستامو عقب میذارم و بهش تکیه میدم:+عجله داشتن!
پیرهنش رو میپوشه:
-عجله چرا؟
+دعوتیم!
-دعوت؟
هومی میکشم.
با حرص حوله ش رو به سمتم پرت میکنه:
YOU ARE READING
𝑀𝑦 𝑆𝑤𝑒𝑒𝑡 𝑂𝑚𝑒𝑔𝑎. 𝑁𝑎𝑚𝐽𝑖𝑛 𝑉𝐾𝑜𝑜𝑘 𝑌𝑜𝑜𝑛𝑀𝑖𝑛
Romanceاسم: امگای شیرینم🎠 خلاصه: کیم نامجون، تنها آلفای باقی مانده از خاندان کیمِ. بخاطر یه شرط 500 میلیون دلاری، که پدر بزرگش براش گذاشته، مجبور به ازدواج میشه! نامجون مدعیه که هیچوقت عاشق نمیشه...! اما عشق که این چیزا حالیش نیست. ژانر: رمنس، امگاورس، اس...