Namjoon POV:
*هیونگ؟!
نیم نگاهی به سمت هوجونگ میندازم:
+سلام. اومدم باهات حرف بزنم!
مشکوک بهم نگاه میکنه:
*بریم تو اتاقم؟
سری تکون میدم و با اشاره دستش به سمت اتاق میرم.
با نشستن رو صندلی، با لبخندی ازم می پرسه:
*چرا اینجایی هیونگ؟
کتم رو مرتب میکنم:
+برای تنظیم یه شکایت نامه!
سری تکون میده و کاغذی رو بیرون میاره.
خودکارش رو برمیداره و شروع به نوشتن میکنه.*شاکی: کیم نامجون!
از:... از کی هیونگ؟بدون مکث جواب میدم:
+چوی جونگین!
*از چوی جونگین.
ورق رو به دستم میده تا بقیه چیزاش رو بنویسم.
اگه 7 سال پیش ازم میپرسیدن که جونگین قراره از پشت بهم خنجر بزنه، قطعا جوابشون یه مشت توی دهنشون بود.
اما الان خودم اینجام و با دستای خودم دارم از بهترین دوست دوران نوجوانی م شکایت میکنم.
روزگار همیشه برخلاف چیزی که میخوای باهات تا میکنه.سری تکون میدم تا افکار چرتم راحتم بزارن.
بهرحال این برای نجات جون جونگکوکه و البته... جین!
حتی یادآوری حال و روزش تو بیمارستان... اون دستای بی حرکتش، چشماش...
حتی فکر کردن بهش هم باعث جوشیدن خون توی رگ هام میشه.همه چیزو مینویسم و اونو به هوجونگ میدم.
نگاهی به ورق میندازه و سری تکون میده.
تا جایی یهو سر تکون دادنش متوقف میشه.
با تعجب سرش رو بلند میکنه و با ناباوری بهم نگاهی میکنه.
کاری انجام دادم؟با چشمایی گرد شده نگاش میکنم:
+چته؟
رد چشماش میان پایین و روی دستم قفل میشن.
دستم رو بالا میگیرم و بهش نگاه میکنم.
دنبال یه چیز غیر عادی بودم تا نگاه های عجیبش رو درک کنم.*هیونگ؟!
+ها؟
سرمو بالا پایین میکنم.
با ابرویی بالا رفته به حرف میاد:*فکرشم نمیکردم وقتی بت میگم نمیتونی جای کیم سوکجین شی شکایت تنظیم کنی، مگر اینکه همسرش باشی، جدی جدی بری و ازدواج کنی باهاش...
میخنده و پوکر بهش نگاه میکنم:
+احمق!
اخمی میکنم و با قطع شدن خندهش حرف میزنم:
+چجوری پلیس شدی؟ اصلا تا حالا تشویقی چیزی دریافت کردی؟ کارتو به درستی انجام دادی؟
YOU ARE READING
𝑀𝑦 𝑆𝑤𝑒𝑒𝑡 𝑂𝑚𝑒𝑔𝑎. 𝑁𝑎𝑚𝐽𝑖𝑛 𝑉𝐾𝑜𝑜𝑘 𝑌𝑜𝑜𝑛𝑀𝑖𝑛
Romanceاسم: امگای شیرینم🎠 خلاصه: کیم نامجون، تنها آلفای باقی مانده از خاندان کیمِ. بخاطر یه شرط 500 میلیون دلاری، که پدر بزرگش براش گذاشته، مجبور به ازدواج میشه! نامجون مدعیه که هیچوقت عاشق نمیشه...! اما عشق که این چیزا حالیش نیست. ژانر: رمنس، امگاورس، اس...