P.28

3.6K 698 225
                                    

Writer POV:

جونگکوک با حسرت به جین نگاه میکنه:

*همیشه به جین هیونگ حسودیم شده!

تهیونگ از پشت کوک رو بغل می‌کنه:

*اردکم چرا حسودی میکنی؟ تو که خیلی خوشگلتر و بهتری، هوم؟

جونگکوک با حرص مشتی به بازوی تهیونگ میزنه:

*نامجون هیونگ با اینکه توی ماه عسل بودن، اما دیدی چقد مراعات همسرشو کرده؟
چرا تو بلد نیستی مراعات منی که باردارم رو بکنی؟

تهیونگ با پوزخند، بوسه ای روی گردنش میزنه:

*اوه خدایا... ببین اردکم اینجا چی میگه...!

از خودش جداش می‌کنه و به چشماش نگاه میکنه.
درهمین حین کوک نگاهش رو با ناراحتی پایین میندازه.
تهیونگ با لبخندی دستش رو زیر چونه ش میزنه و وادارش میکنه سرشو بالا ببره:

*منم خیلی دوس دارم به بیبیم و بیبی دومم سخت نگیرم.
اما تو هربار...

سرش رو جلو میبره و لبهاش رو مماس با لبهای کوک میزاره:

*با اون صدای جذاب و صورت قرمز لعنتی ت ازم میخوام هاردتر به فاکت بدم، میدونستی؟

جونگکوک با عشق به همسرش نگاه میکنه:

*خدایا تهیونگ...! میدونستی عاشقتم؟

و خودشو توی بغلش پرت میکنه.
جونگ‌وی با لبخند وارد اتاق میشه و با دیدن بغل پدراش، چشمامو به طرز خیلی کیوت واری میگیره:

*اوه...ددی، آپا... بیاید سامچون میخواد سوغاتی هامونو بده!

خیلی سریع و با خجالت از اتاق خارج میشه.
کوک با اخمی از تهیونگ جدا میشه:

*فکر کردم گفتی در کوفتیو قفل کردی!

چپ چپ نگاش میکنه.
تهیونگ با پوزخندی نیشگونی از باسنش میگیره:

*اینجوری نگام نکن، وگرنه کاری میکنم پدربزرگت صداتو حین به فاک رفتنت زیر من بشنوه!

*اه فاک یو!

با حرص ازش جدا میشه و بدون اجازه دادن به جواب تهیونگ از اتاق خارج میشه!

***

جونگ‌وی با دو خودشو تو بغل جین پرت میکنه و سرشو تو سینه ش قایم میکنه:

-اوه خدایا!

جین که انتظار اینو نداشت با شگفتی لب میزنه و دستشو دور کمر پسر کیوت خوردنی حلقه میکنه:

-اتفاقی افتاده کیوتچه ؟

جونگ‌وی با صدای خفه ای توی سینه پسر بزرگتر زمزمه میکنه:

*سامچونی...

جین، پسرکو از خودش دور میکنه.
با لبخندی موهاشو به پشت گردنش میفرسته:

𝑀𝑦 𝑆𝑤𝑒𝑒𝑡 𝑂𝑚𝑒𝑔𝑎. 𝑁𝑎𝑚𝐽𝑖𝑛 𝑉𝐾𝑜𝑜𝑘 𝑌𝑜𝑜𝑛𝑀𝑖𝑛Where stories live. Discover now