P.11

4.6K 826 123
                                    

Writer POV:

کوک خم میشه و کمربند جونگ‌وی رو باز میکنه.
لبخندی بهش میزنه:

-پسر خوبی باش و هیونگو اذیت نکن، باشه؟

با لبخند بامزه ای به پدرش نگاه میکنه:

-چشم آپا..

اما با یادآوری چیزی، سریع لب برمیچنه:

-آپا، پس ددی چی؟
دلم براش تنگ شده

جونگکوک بوسه ای روی سر پسر کیوتش میزاره:

-کیوتچه! قرار نیس که بری توکیو، بعدا میام دنبالت، خب؟

از توی ماشین میپره پایین، بوسه ای روی گونه‌ی آپاش میزاره و با گرفتن دستش به سمت خونه جین هیونگ میرن.

جونگکوک با فشردن زنگ به سمت جونگ‌وی برمیگرده:

-هیونگو اذیت نکن، جونگا

انگار که میدونست، این پسر کیوت چقد شیطونه!

در باز میشه و قیافه خندون جین توی چهارچوب در ظاهر میشه:

+سلام کوکی، سلام جونگ‌ویا.
اوه خدای من با کلاه پشمی چقد خوشگل شدی کیوتی.

خم میشه و محکم پسر رو توی بغلش میگیره.
کوک لبخندی بهش میزنه:

-بچه دوس داری هیونگ؟

جین با حواس پرتی، درحالی که مشغول کشیدن گونه های پر جونگ‌وی بود، جواب داد:

+هوووم...

جونگکوک هم ذوق زده بالا پایین میپره:

-وااای خدا. تو که بچه دوس داری، نامجون هیونگ هم عاشق بچه ست....

دستاشو بهم میکوبه و با چشمایی که ازشون قلب بیرون میومد، به جینی که روی پاهاش زانو زده بود و درحال چلوندن جونگ‌وی بود نگاه کرد:

-...بچه‌ی شما چه جیگری میشه هیونگ. خدااا...

نگاهی به آسمون میکنه:

-...اگه دختر بود برای جونگ‌وی من!

دستاشو بغل می‌کنه و به جین خیره میشه!

جین بلند میشه و به شلوغ کاری هاش میخنده:

+خدایا! جونگکوک، چه عجله ای داریا.

-معلومه که دارم.

میره جلو و جینو بغل میکنه، با حس کردن بوی شدید گلهای وحشی از بغلش بیرون میاد.

-هیونگ؟! داری وارد هیتت میشی؟

جین که نگاهش به بینی سرخ جونگ‌وی بود، به داخل راهنماییش میکنه. نگاهی به کوک میندازه:

+آره.

-پس هیونگ میتونه کنارت بمونه و همراهی ت کنه.

جین، هرچند از خجالت سرخ شده بود و صورتش گواهی همه چیز بود، اما به کوک میتوپه:

𝑀𝑦 𝑆𝑤𝑒𝑒𝑡 𝑂𝑚𝑒𝑔𝑎. 𝑁𝑎𝑚𝐽𝑖𝑛 𝑉𝐾𝑜𝑜𝑘 𝑌𝑜𝑜𝑛𝑀𝑖𝑛Where stories live. Discover now