با ذوق به دستبندش نگاه میکرد و قهوش رو میخورد. تا قبل از اینکه جهبوم همچین چیزی رو بهش بده از این وسایل و آویزهای جلف به شدت بدش میومد ولی حالا که فکر میکرد خیلی بهش میومد.
انقدر توی دنیای خودش بود که متوجه نشد کی جوهان وارد دفترش شده. با کوبیده شدن جعبهی قرمزی به میز از جا پرید و کمی از قهوهی داغش روی شلوار مشکی رنگش ریخت.
سریع از جاش بلند شد تا از سوختگی ناحیه حساس و حیاتی بدنش جلوگیری کنه، با اخم غلیظی به جوهانی که بی تفاوت دست به سینه رو به روش ایستاده بود، نگاه کرد.
"اوه فاک. چته؟ چرا رم کردی؟ آخ میسوزه"
جوهان بدون اینکه جوابی بده پشت چشمی نازک کرد و به جعبه قرمز رنگ روی میزش اشاره کرد. هر سال این موقع این سناریو تکرار میشد بدون جا انداختن یک فحش.
"برام کادو گرفتی؟ به چه مناسبت؟"
سوختگیش رو فراموش کرد و دوباره روی صندلی نشست تا کادوی بی موقع اون پسر رو بررسی کنه.
"اگر کمتر توی سایتای غیراخلاقی بری، آلزایمر نمیگیری. یه نگاه به تقویم مینداختی!"
جینیونگ خودکاری رو که دمه دستش بود، سمت اون پسر پرت کرد و جوهان با جا خالی دادن، حرصش رو بیشتر درآورد.
"خفهشو! من اصلا توی اون سایتا نمیرم. تولدمه؟ ولی فکر کنم تولدم قبلا بود!"
با خودش آروم آروم زمزمه میکرد و جعبهی کادو شده رو باز میکرد. با دیدن عطر مورد علاقش دهنش از خوشحالی باز مونده بود. چند وقتی بود این عطرش تموم شده بود و وقت نمیکرد بخره. یادش بود این موضوع رو فقط یک بار برای جوهان گفته بود و اون یادش مونده بود.
"اوه ممنون. اصلا حال نداشتم برم خرید"
با ذوق عطر رو روی گردن و مچ دستش اسپری کرد.
جوهان لبخند بانمکی زد و چال لپش رو به نمایش گذاشت. حتی اگر لبخند هم نمیزد اون چالها خودنمایی میکرد و جینیونگ رو برای سوراخ کردن گونههاش تحریک میکرد.
"ساعتمو ببین خوبه؟"
جینیونگ موشکافانه به ساعت جدیدش خیره شد، به نظر گرون میومد ولی شیکترین ساعتی بود که تا حالا میدید.
"واقعا خوشگله. این ولخرجیا بهت نمیاد!"
"آره واقعا گرون بود. از حساب تو خریدم، تقریبا این ماه هیچ حقوقی نداری"
با چشمهایی که بیشتر از این درشت نمیشد به اون پسر که با ذوق به ساعت جدیدش نگاه میکرد، خیره شد. نمیفهمید توی زندگی قبلیش مرتکب چه گناهی شده بود که توی این زندگی باید این موجود رو اعصاب رو تحمل میکرد.
"حالا گریه نکن. قسطیش میکنم توی چند ماه ازت کم میشه. راستی کریسمس مبارک"
لبخند پهنی زد با جمع شدن چشمهاش از خوشحالی، چالهای گونش رو برای جینیونگ گودتر از همیشه کرد.
YOU ARE READING
Blue Like Your Tattoo || JJP
Fanfiction[Completed] ✅ جینیونگ برای اینکه به دوستاش ثابت کنه که کیوت و لطیف نیست، طبق خواسته اونها قبول میکنه که روی باسنش تتو بزنه! اما از اونجایی که خیلی آدم کمرو و خجالتیایه، تمام سالنهای تتو رو میگرده تا بتونه با یکی از مسن ترین مردای تتوکار وقت بگیر...