بعد از لحظات شیرینی که با جینیونگ داشت، کار کردن اصلا درست نبود. ولی متاسفانه خیلی کار برای انجام دادن داشتند، مثل حرف زدن با جوهانی که رئیس جینیونگه و جهبوم کمی نسبت بهش دلهره داشت که ممکنه باهاش بد برخورد کنه.
توی دفترش نشسته بود و سکوت عظیمی حاکم بود که حتی جوهانم نمیخواست که شکسته بشه ولی مجبور بود دواطلبانه اینکارو انجام بده.
"خب جینیونگی میخواستی جهبومو معرفی کنی با اینکه توی جلسه باهاش آشنا شدم ولی یک معارفه خصوصی لازمه"
سعی کرده بود انقدر پرانرژی باشه که جینیونگ رو سر حال بیاره ولی جینیونگ با نگاهی که به زمین دوخته شده بود، به جایی که جهبوم نشسته بود، اشاره کرد.
"ایم جهبوم درماتولوژیست برای اینکه بهتر بفهمی متخصص پوست و ۳۰ سال هم سنشه. باباشم ایم یونگه که میشناسیش"
جوهان با ذوق به سمت جهبوم برگشت و جینیونگ رو کاملا توی حاشیه قرار داد.
"اوه پسر این فوق العادس. علاوه بر اینکه تحصیل کردهای جذابم هستی. واقعا عالیه"
جینیونگ با ابرویی بالا رفته سرش رو بالا آورد و طلبکار به جوهانی که بهش توجه نمیکرد، خیره شد. اون پسر عوضی جلوی چشمش داشت با جهبوم لاس میزد!
"من لی جوهانم. کارنامه سیاهی دارم و البته رئیس و متاسفانه رفیق این پسر لوس و باباییم"
"چقدر جالب که من هنوز اینجا نشستم جوهان!"
"و چقدر جالبتر که بهش اهمیتی نمیدم جینیونگ!"
جینیونگ چرخی به چشمهاش داد و سعی کرد در مقابل رفیق رو اعصابش، خودش رو کنترل کنه ولی سخت بود. خیلی سخت.
"بیخیال جینیونگ! هنوز بابت جلسه ناراحتی؟"
"وقتی میدونی نباید سوال بپرسی آدم رو مخ!"
"جهبوم ناراحت نشیا ولی من یونگو قبل از این پروژه میشناختم آدم زیرکیه پس اینکار ازش انتظار میرفت"
جینیونگ انگار که دوباره عصبی شده باشه، به شدت سمت جوهان برگشت و به چشمهای پر از آرامشش خیره شد.
"تو خودت خوب میدونی زیرکی با کاری که امروز کرد خیلی فرق داره اون- ... آه بیخیال باید برای فردا یا پس فردا برنامه ریزی کنیم"
در اصل میخواست کلمهی مناسبی برای فحش دادن به اون پیرمرد عوضی پیدا کنه اما به محض مواجه شدن با نگاه خیره جهبوم، منصرف شده بود.
جهبوم انکار نمیکرد که خوشحال شده جینیونگ جلوش به پدرش فحش نداده ولی ناراحت بود چون احساس میکرد مسئول تمام این اتفاقاته.
"ما فراموش کردیم که اون تمام تلاششو میکنه تا این پروژه انجام نشه"
صدای محکم و بم جهبوم باعث شد دو نفر دیگه با تعجب بهش خیره بشند.
YOU ARE READING
Blue Like Your Tattoo || JJP
Fanfiction[Completed] ✅ جینیونگ برای اینکه به دوستاش ثابت کنه که کیوت و لطیف نیست، طبق خواسته اونها قبول میکنه که روی باسنش تتو بزنه! اما از اونجایی که خیلی آدم کمرو و خجالتیایه، تمام سالنهای تتو رو میگرده تا بتونه با یکی از مسن ترین مردای تتوکار وقت بگیر...