Part 40 (Last Part)

369 63 100
                                    

با استرس دستی به لباسش کشید تا خیسی کف دستش از اضطراب رو پاک کنه. هرگز فکر نمیکرد روزی برسه که برای وارد شدن به این شرکت به این وضعیت دچار بشه و همه‌ی این اتفاقات قطعا و حتما تقصیر جه‌بوم بود.

آهی کشید و با حبس کردن نفسش وارد شرکت شد ولی تنها تفاوتی که با دیروز داشت این بود که هر کس سر کار خودش بود.

تا حالا موقعیتی پیش نیومده بود که از جوهان و کاری که کرده خجالت زده باشه اما این حس رو به لطف وجود دوست پسرش درک کرده بود، باید تمام تمرکزش رو میذاشت روی درست کردن خرابکاری‌ای که درست کرده بودند.

از دیشب به این فکر کرده بود که چطور سهام خرد شده رو به چند دسته تقسیم کنه و بتونه در گروه‌های مختلف مدیریتشون کنه. با اینکه به اینکار اصلا علاقه‌ای نداشت اما موقعیت اضطراری مجبورش کرده بود تا نکات بیشتری از اقتصاد و سهام و بورس بفهمه.
تمام جرئتی که داشت قبل از ورود به اتاق تیم طراحی به خاکستر تبدیل شده بود.

حتی نمیدونست بر چه اساس و منطقی پشت اون در ایستاده و قصد داشته که داخل بره و مثل قهرمان‌های مارول یک بلیط طلایی روی میز بکوبه.

قطعا جوهان تجربه بیشتر و بهتری توی موقعیت اضطراری داشت و میدونست که تا الان همه چیز رو درست کرده اما یک حسی بهش میگفت باید اونجا باشه و عواقب داشتن دوست پسرش رو بپذیره!

نفس عمیقی کشید و کیفش رو توی دستش جا به جا کرد و قبل از اینکه بازدمش رو محکم بیرون بفرسته در اتاق رو باز کرد و با لبخند مسلطی وارد شد.

لحظه‌ای تمام تیم از کار ایستادن و به ورود با شکوه جینیونگ خیره شدن ولی جینیونگ بخاطر استرس زیاد فقط لبخند میزد و به چهره‌ی تک تکشون نگاه میکرد جز جوهان.

میتونست از قیافه داغونشون متوجه که بیشتر از ۲۴ ساعته که پاشون رو از این شرکت بیرون نذاشتن و حتی به چشم‌های خسته و آویزونشون هیچ استراحتی ندادند.

"آه جینیونگ~ تا حالا از دیدنت انقدر خوشحال نشده بودم. اگر قبول کنی بخاطر عشق زیادم همین الان باهات ازدواج میکنم"

کیهیون با خستگی و عجز زیاد از بازوی جینیونگ آویزون شد و به سمت میز کارش کشیدش، در واقع اون پسر هیچ اجازه‌ای به ابراز وجود جوهان، رئیس عصبانیشون که معلوم بود حرفای خوبی بینشون رد و بدل نشده، نداد.

"از صبح دیروز دقیقا تا ثانیه‌های پیش داریم سعی میکنیم سهامو با بودجه شرکت بگیریم و از این حالت شیشه خرده‌ای درش بیاریم اما مدام در حال افته و من مغزم دیگه داغ کرده"

شونو در تایید حرف کیهیون کنارش ایستاد و آیپدشو که نمودار سهام‌هایی که دست یونگ بود و توی بورس پخش شده بود بهش نشون داد.

اون خط قرمز در حال افت بیشتر با روح و روان جینیونگ بازی میکرد.

"اینم از نمودار مجموع اون سهام های خرد شده. بدبختی اینجاست انقدر درصدش زیاد بود که روی بقیه‌ی سهام های پروژه تاثیر گذاشته"

Blue Like Your Tattoo || JJPTahanan ng mga kuwento. Tumuklas ngayon