Part 25

523 88 137
                                    

الو الو یک دو سه... امتحان میکنیم.
امیدوارم صدام به همه برسه.

نویسنده لوزر و بد قول تتو صحبت میکنه.

بابت تاخیر متاسفم ولی من همزمان دارم روی ویرایش اولین فیکی که نوشتم کار میکنم تا هر چه زودتر آپش کنم، برای همین انقدر شلوغ شدم که حتی نمیتونم دو خط با خیال راحت و دل خوش بنویسم.

مرسی بابت صبور بودنتون و امیدوارم که این پارتو دوست داشته باشین و امیدوارم انگشتاتون نظر دادن یادشون نره.

---------------------------------------------

قهوشون رو خورده بودند و دوباره به اصرار جه‌بوم روی اون تخت معاینه برگشتند. جینیونگ داشت به این فکر میکرد که دوست پسر جه‌بوم بودن خیلی سخته چون اون پسر هر وقت که بخواد میتونه انقدر معصوم بشه که در مقابل هیچکدوم از خواسته‌هاش مخالفت نکنه و این میتونست به ضررش تموم بشه.

دقیقا مثل همین لحظه که مجبور بود توی آغوش جه‌بوم پرس بشه و نفس‌های داغ اون پسر رو روی گردن و گوشش داشته باشه تا از تخت پایین نیوفته.

اون تخت به اندازه کافی برای جفتشون جا نداشت و جینیونگ هم فعلا هیچ اعتراضی بابت شکستن استخواناش بین بازوهای جه‌بوم نداشت.

"دقیقا از کی نخوابیدی؟"

میتونست از نفس‌های نامنظم جه‌بوم بفهمه که بیداره و از طرفی، حرف زدن بهترین گزینه برای اون پسر بود تا به خودش عذاب نده.

"دیگه حتی یادم نمیاد کی خواب راحتی داشتم"

"پس چرا سعی نمیکنی الان بخوابی؟!"

نفس عمیقی که کشید، باعث شد غلغلکش بیاد و خنده‌ی بی صدای کنه و کمی گردنش رو جمع کنه. جه‌بوم به تبعیت از حرکت بانمکش لبخندی زد و عذرخواهی کوتاهی کرد.

"فکر کنم الان تمام بدنم خوابه ولی مغزم نمیخواد تسلیم بشه"

"به چی فکر میکنی؟!"

"به همه چیز و هیچ چیز"

جینیونگ عاشق مکالمه آرومی شده بود که داشتند، فقط حرف میزدن، با پایین‌ترین تن صدا، جوری که پرده‌های گوششون برای انتقال صدای نرمشون به غلغلک میوفتاد.

جینیونگ خند‌ه‌ی بی صدایی کرد و دست آزادش رو به سر جه‌بوم رسوند، موهای اون پسر دوباره داشتند بلند میشدند و جینیونگ نمیتونست خودش رو در برابر نوازش موهاش کنترل کنه.

Blue Like Your Tattoo || JJPTempat cerita menjadi hidup. Temukan sekarang