پارک بزرگی بود. انقدر بزرگ که یک دریاچه مصنوعی داشت و فواره های قدرتمندی داخلش نصب شده بود تا با رقص نور یک نمایش کامل اجرا کنند. ولی الان تقریبا دیر وقت بود و تمام فواره ها خاموش بود. پارک با فانوس های تزئینی نیمه روشن بود و بخاطر خلوت بودنش فضای فوق العاده آرام بخشی داشت.
جهبوم به این پی برده بود که پیشنهادهای جینیونگ در بدترین حالت بهترینند، چون خودش هیچوقت قدم زدن توی پارک رو امتحان نکرده بود. میخواست بیشتر ادامه بده که جینیونگ جایی کنار آب راکد پارک نشست و نگاه منتظرش رو به جهبوم انداخت تا زودتر کنارش جا بگیره.
"تازه داشت بهم خوش میگذشت! چرا نشستی؟"
"چون پاهام خسته شده بود و البته اون چیز با ارزشی که آوردم از دهن میوفته"
جهبوم با تعجب به قیافه ذوق زده ی جینیونگ نگاه میکرد که چطور دکمه های پیراهنش رو باز میکرد تا به صندوقچه ش دسترسی پیدا کنه. کمکم داشت به داستان های هری پاتر و اون کیف جادویی که جایی نامتناهی داشت ایمان می اورد. جینیونگ هم یکی از اون ها داشت و حالا داشت ازش یک شیشه مشروب درمیاورد؟!
"این چیه با خودت آوردی؟"
طوری از تعجب تقریبا فریاد زده بود که جینیونگ از ترس اینکه لو برن اطرافش رو بررسی کرد و در آخر با اخم به سمت جهبوم برگشت تا دعواش کنه.
"هییییس چه خبرته! میخوای کل دنیا رو با خبر کنی داریم خلاف میکنیم؟"
"آخه چطور ممکنه؟"
" گفتم که موقع جاسازیش و آوردنش خیلی بد نگاهم میکردن ولی چیزی که برای من مهم بود این بود که این شیشهی بزرگ توی شکمم جا بشه"
بعد از گذاشتن شیشه مشروب وسطشون، بلند شد و از توی جیب شلوارش یک پیک کوچولو خارج کرد و دوباره با ذوق کنار جهبوم نشست.
هر کس نمیشناختشون بدون شک سنشون رو بین ۱۸ تا ۲۰ تخمین میزد، نه کسایی که برای این کارهای بچگانه یکم بالغ بنظر میرسیدند.
جینیونگ متبحرانه چوب پنبهی مشروب رو در آورد و پیک اول رو پر کرد و دقیقا مثل یک نوجونی که تازه به سن بلوغ رسیده پیک رو بالا گرفت تا بنوشه. اما قبل اینکه بتونه طعم اون مشروب دزدی رو مزه مزه کنه، پیک از دستش بیرون کشیده شد و توسط جهبوم یک نفس سر کشیده شد. متعجب و عصبانی به کاری که جهبوم انجام داده بود خیره بود و میخواست قبل از اینکه بازخواستش کنه خودش به حرف بیاد.
"بابات خبر نداره که تو با خودت مشروب آوردی، پس درست نیست که مست کنی"
"دیوونه شدی؟ تمام مزهی مشروب خوردن به اینه که پدر و مادر خبر نداشته باشن"
"یه نگاهی به شناسنامت بنداز بعد از اینجور لذتا حرف بزن"
جینیونگ لب هاش رو آویزون کرد و به نشانه اعتراض سمت مخالف جهبوم نشست ولی این کارها فقط جهبوم رو به خنده مینداخت. به قضیه قهر کردن جینیونگ اصلا اهمیتی نمیداد چون اون پسر نباید مشروب میخورد و پای حرفشم بود.
YOU ARE READING
Blue Like Your Tattoo || JJP
Fanfiction[Completed] ✅ جینیونگ برای اینکه به دوستاش ثابت کنه که کیوت و لطیف نیست، طبق خواسته اونها قبول میکنه که روی باسنش تتو بزنه! اما از اونجایی که خیلی آدم کمرو و خجالتیایه، تمام سالنهای تتو رو میگرده تا بتونه با یکی از مسن ترین مردای تتوکار وقت بگیر...