"لازم نیست حتما سوپرایز باشه فقط کافیه بخوایش"
شنیدن جملهای که خودش صبح گفته بود، باعث شد گونههاش برای چندمین بار سرخ بشه و سرش رو با خنده پایین بندازه. جهبوم قطعا کاری میکرد که همیشه خجالت زده بشه، با کلمات و کارهای ساده.
لحظهای کارهای سادهی جهبوم از ذهنش گذشت، اون کارها اونقدرا هم ساده نبودند!
"امشب باید جشن بگیریم!"
جهبوم با لحن ذوق زدهای توی همون فاصله کم گفت و دستهاش رو روی پهلوهای جینیونگ فیکس کرد.
ولی جینیونگ متعجب سرش رو بالا گرفت و به چشمهای درخشان جهبوم خیره شد.
"جشن؟ برای چی؟ تولدته؟"
جهبوم از خنگی جینیونگ لحظهای مبهوت شد ولی سعی کرد اینو به حساب کیوت بودنش بزاره و هیچ قضاوت بیجایی نکنه.
"نه جینیونگی! ما باید برای موفقیت امروز جشن بگیریم"
جینیونگ لبخند سادهای زد و سرش رو پایین گرفت. اون از این فاصله خوشش میومد. اون حتی از بازی کردن با دکمههای کت شیک جهبوم خوشش میومد.
"خیلی مونده جهبوما. من هنوز بیمارستانو تحویلت ندادم"
"بیخیال! یعنی میخوای یک نفس تا کامل شدن پروژه کار کنی بدون هیچ خوش گذرونی یا جشنی؟"
جینیونگ متعجب به روند پروژههای قبل فکر میکرد. هنوز هم نمیفهمید کجای حرفش ایراد داشت که جهبوم اینطوری نگاهش میکرد.
"خب... این کاریه که برای هر پروژهای انجام میدم. چطور؟"
جهبوم با دهن باز به پسر ریز جثهای که توی فاصلهی کمی ازش قرار داشت، خیره شد. تازه دلیل موفقیتهای زیاد جینیونگ توی سن کم رو میفهمید. اون پسر خستگی ناپذیر بود. دلش میخواست اون قیافه متعجبش رو ساعتها بوسه بارون کنه و کمی از ضعف قلبش در برابر اون موجود کیوت کم کنه اما غیرممکن بود.
بی اختیار لبخند پهنی زد و بازوهاش رو دور گردن پسر کوچکتر گره زد و به سینه پهنش فشرد.
"ما امشب جشن میگیریم پارک جینیونگ. این دستور کار فرماته"
جینیونگ برای بدست آوردن اکسیژن توی بغل جه بوم تقلا میکرد و به کمرش ضربه میزد ولی هیچ فایدهای نداشت.
" چرا شما نمیایین با-"
جوهان بی مقدمه در سالن کنفرانس رو باز کرد و صحنهای که دید باعث شد ادامه حرفش کاملا از ذهنش بپره. یکی از ابروهاش رو بالا انداخت و دستهاش رو روی سینش قفل کرد.
جینیونگ از شوکه شدن جهبوم بخاطر حضور یکدفعهای جوهان استفاده کرد و از بین بازوهاش فرار کرد و حداقل پنج قدم ازش فاصله گرفت.
VOUS LISEZ
Blue Like Your Tattoo || JJP
Fanfiction[Completed] ✅ جینیونگ برای اینکه به دوستاش ثابت کنه که کیوت و لطیف نیست، طبق خواسته اونها قبول میکنه که روی باسنش تتو بزنه! اما از اونجایی که خیلی آدم کمرو و خجالتیایه، تمام سالنهای تتو رو میگرده تا بتونه با یکی از مسن ترین مردای تتوکار وقت بگیر...