Part 9

482 135 32
                                    

خنده‌ی جه‌بوم بعد از حرفش باعث شد ابرویی بالا بندازه و پشت چشمی براش نازک کنه. اصلا توی استایلش نمیگنجید که یک نفر مسخره‌ش کنه حتی اگر ازش بزرگتر باشه باز هم دلیل نمیشد.

"خودم میدونستم.. لازم نبود توضیح بدی"

"اون دروغ میگه! از پزشکی فقط چسب زخمو میشناسه و کار باهاشو بلده"

حرف آقای پارک جوری به خنده انداختشون که اصلا صدای اعتراضات ریز و درشت جینیونگ برای تکذیب این حرف شنیده نمیشد. اون دو نفر که در یک جبهه در مقابل جینیونگ قرار گرفته بودند، با لذت برای برد شیرینشون میخندیدند.

"چرا پسرم میگه شما متخصص تزریق سرطانی!؟"

سوال یکدفعه‌ای آقای پارک باعث شد جه‌بوم جا بخوره ولی جینیونگ هنوز عصبانی بود و شونه‌ای بالا انداخت و شروع به توضیح دادن کرد، طوری که پاک یادش رفته بود پدرش از موضوع تتو و بلایی که سر خودش آورده بی خبره و ممکنه همین سمینار محل دفنش باشه.

"خب اون ت- آخ!!"

با ضربه‌ی نسبتا محکمی که به ساق پاش برخورد کرد، حرفش نصفه و نیمه موند و به لطف دکتری که برای احترام و عرض ادب حواس آقای پارک رو پرت کرد، جه‌بوم تونست سوتیش رو به روش بیاره.

"پام خورد شد برای چی زدی؟!"

"بخاطر اینکه بابات نمیدونه روی بدنت تتو زدی... یا توی این مدتی که گذشته بهش گفتی؟!"

جینیونگ با فکر به فاجعه‌ای که میخواست درست کنه تقریبا ایست قلبی کرد. دستش رو روی دست جه‌بوم گذاشت و محکم فشارش داد. اگر این پسر کنارش نبود بهترین شبش به بدترین تبدیل میشد.

"جه‌بوما تو نجاتم دادی، میدونستی!؟ اگر پامو خورد نمیکردی از شام مفصل امشب محروم میشدم و این مساویه با مرگ"

جه‌بوم لبخند خاصی زد و برای قیافه گرفتن نوشیدنی جلوش رو به لب‌هاش نزدیک کرد اما هنوز استایل خفن و جذابش تکمیل نشده بود که با پس گردنی‌ای که خورد تمام محتویات لیوان روی لباسش ریخت و به معنای واقعی کلمه به گند کشیده شد.

جینیونگ با اتفاقی که افتاد بدون اختیار زد زیر خنده و با انگشت به جه‌بومی که لباس‌هاش کثیف شده بود، میخندید. خب از دوستانی که همه از اراذل بیکار محله‌شون محسوب میشدند باید یکسری خصوصیات مزخرف و بد یاد میگرفت و مسخره کردن آدم‌ها در شرایط بد یکی از اون کارها بود.

"چونه‌ت سوراخه جه‌بوما!"

تیکه‌ی بامزه‌ای انداخت و دوباره زد زیر خنده. جه‌بوم شرمنده از وضعی که پیش اومده بود سرش رو پایین انداخته بود و مدام لباسش رو میتکوند که بیشتر از این به گند کشیده نشه.

"هی پسر شرمنده فکر نمیکردم چیزی دستت باشه"

صدای خنده‌ی جینیونگ بیشتر از اینکه رو اعصاب جه‌بوم باشه، روی سلول عصبی آقای پارک خطوط نامنظمی ایجاد میکرد. سرفه‌ی محکمی کرد و جینیونگ با تعجب به پدرش خیره شد که با چشم ابروهای مختلف که به معنای "خندیدنو تموم کن" ترجمه میشد، مواجه شد. خنده‌های بلندش رو قطع کرد و سعی کرد دستمال برداره و به جه‌بوم کمک کنه.

Blue Like Your Tattoo || JJPTempat cerita menjadi hidup. Temukan sekarang