یه بوسه اروم زیر گلوش نشست و گرمای ناخوشایندش باعث شد تو خواب اخم کنه. اما دیگه حتی نمیشد گفت خوابیده. صدا های اطرافش رو گاها خیلی محو میشنید و گاهی هم کاملا محو میشدن:
"سرما خورده و بدنش ضعیفه. البته تبی که داره بیشتر عصبیه تا به خاطر سرما خوردگی. بهتره بیشتر مراقبش باشید."
دکتری که شاید به چهرش میخورد بالای چهل سال داشته باشه، بدون اینکه حتی از دیدن زنجیر دور گردن جونگین اخم کنه معاینه ش کرد و سرم بهش وصل کرد.
انگار لندن طوری رو به فساد میرفت که دیگه این چیز ها برای کسی تعجب برانگیز نبود._تو این مدت سکس داشتید؟
خیلی ساده پرسید و سهون با اخم سر تکون داد. زن گفت که میخواد بیشتر بدن جونگ رو چک کنه. احتمال میداد شاید مقعدش عفونت کرده باشه. که وقتی سهون با خشم اجازه داد دکتر بدن هرزه ی عزیزش رو برهنه ببینه، تو دلش یاد اوری کرد که به محض بیدار شدن جونگ از دیدن هانا محرومش میکنه و با همون قلاده ای که گردنشه، دارش میزنه. به چه حقی مریض شده بود؟ چرا مراقب خودش نبود؟
پای جونگ رو هم بخیه زده بود. انگار اوضاع پای تیر خورده ی جونگ خوب نبود.
کارش حدودا دو ساعت یا بیشتر، طول کشید و این برای سهونی که از موقع ورود به خونه جونگ رو بیهوش دیده بود، مدت زیادیه. میخواست زودتر با اون پسر حرف بزنه. با فاحشه قشنگ و مریضش.
و انگار که هرگز قصد کشتن یا ازار اون پسر رو نداشته، لبخند زد و خم شد تا شقیقشو ببوسه.
دکتر همونطور که بانداژ پای جونگین رو مرتب میبست، نگاهش کرد:_سابقه خانوادگیتون چطور بوده.
ابروی هون بالا رفت. خانوادش..؟
_توی سن کم بابام مرد و مادرم هم چند سال پیش ترک کردم.
_و بعدش؟
_به تو ربطی نداره.
در حالی که از یاد اوری مادرش عصبی شده بود، فریاد زد و دکتر با خونسردی نگاهش کرد:
"نمیدونم تا چه حد درسته و فقط از روی تجربه میگم. اما ممکنه اختلال شخصیت داشته باشی اقای اوه. یا شاید نوع خفیف شیدایی. اطلاعی ازین جور بیماری ها نداری درسته؟"
سهون بیحوصله و عصبی نگاهش میکرد و حس خوبی بهش نداشت:
"درست حرف بزن."
_این باعث میشه همینجوری رفتار کنی. یه لحظه عصبانی و بلافاصله اروم. شده به یه شخص یه بار محبت کنی و بعد بدون دلیل، به طور مثال ازش متنفر شی و کتکش بزنی؟"
هون چیزی نگفت و دکتر به تکون های هیستریک پاش خیره شد. نمیدونست باید ادامه بده یا نه. سهون خطرناک به نظر میرسید.
"سرمش رو تا یه ساعت دیگه میتونی از دستش جدا کنی و راجع به اون بچه پیشنهاد میکنم جز شیر خشک چیزی بهش ندید. ارامش اعصاب بیشترین چیزیه که این اقا نیاز داره و بعد روی مقعدش باید سر ساعت پمادی که تجویز کردم رو بزنید تا عفونت نکنه. و لازم نیست بگم که سکس هم نداشته باشید."
YOU ARE READING
Aiden
Fanfictionدنیای بکهیون چیزی جز قتل و بیماری های روانی نداشت تا قبل از اینکه محور زندگیش از جنون و اعتیاد، به چشم های وحشی پسری که پیانو میزد تغییر کنه _______ یه پسر برهنه و خون الود تو چشم هاش میرقصید. چیزی شبیه اخرین رقص اکو به عشق نارسیس، قبل از اینکه ازش...