هر قدم همزمان حسی بین تردید و اطمینان داشت. تردید از اینکه زیادی خسته بود. اونقدر که بیخیال تموم این گهی که به همه چی خورده، بشه و برگرده خونه. بیخیال بکهیون و دردسراش شه و یه گوشه تنها برای خودش زندگی کنه. ولی همزمان امید داشت بتونه خودش تموم کننده ی این جریانات غیر عادی باشه. بعدش وقت زیاد داشت تا مشتی که بکهیون لایقشه رو تو صورتش بزنه و ماهی روانیشو یه گوشه بنشونه تا مثل ادم زندگیشو کنه. ادمی که بک هیچ وقت نبود. اون یه سیاهچاله ست که همه ی مصیبت ها رو سمت خودش و تن کوچیکش میکشه.
پلیس رو از دور میبینه و قدم های دو دلشو سریع تر برمیداره. نمیدونه این نقشه ای که تو ذهنشه جواب میده یا فقط یه گند بیشتر به اعصاب و زندگیشه. میخواد بره سر اصل مطلب تا زودتر اتیش پر اضطرابی که تو دل و سرش افتاده، تموم شه. یه ساعت بیشتر وقت نداره که برای قانع کردن این پلیس بذاره. هر دو سرد و غریبه کنار هم میشینن. اون قسمت از پارک خلوته و کسی اهمیتی بهشون نمیده.
_خب پارک...تو میخواستی بهم از پرونده ی کیم یه سری اطلاعات بدی.
چانیول سر تکون میده و مرد به اجزای صورتش خیره میشه. جدی و بی حوصله به نظر میاد و صدای زیادی بمش، با لهجه غلیض انگلیسیش یه ترکیب سرد و خاکستری به جا میذاره:
"یه تعهد میخوام که بعدش گورتو گم میکنی. چه تو و چه همکارات. میخوام هرچی از من و بکهیون مدرک داری جلو چشمم بندازیشون بره."
مرد سعی میکنه لحن اروم و اطمینان دهنده ای داشته باشه اما فقط یه جوریه که انگار میخواد چشماشو با نفرت تو حدقه بچرخونه:
"گفتم اسیبی به تو و اون نمیرسه."
_همین که گفتم. میتونم با مدرک از حرفای خود کیم، بهت اطلاعات شریک کارای گنده شو بدم. اگه میخوای باید ثابت کنی پای من و بیون ازین قضیه دوره.
پلیس عجول به نظر میرسید:
"باشه. میخوای همین الان به همکارم زنگ بزنم و بگم هرچی پرونده ازتون هست رو نابود کنه؟"
یول سر تکون میده. یه تازه کار کوفتی چرا باید راه بیفته تو یه کشور غریبه دنبال یه پرونده؟ چان هنوزم بهش مشکوکه. چرا به پرونده ی اون و بک اهمیت نمیده؟ و همینو پرسید. مرد طوری جواب میده که انگار میدونسته این کارش زیادی غیر عادیه.
_ دنبال یه خصومت شخصی یا همچین چیزی میگردی؟ عجیبه یکی بخواد فقط کاری که براش مسئول شده رو انجام بده؟
_اره عجیبه.
و تو دلش به این فکر میکنه که باید ریسک اعتماد به این مرد انرمال رو بپذیره یا نه. اون بیشتر از یه افسر وظیفه شناس، شبیه یه ادم حریصه که دنبال مقام بالاتره. وگرنه هیچ پلیس مسئولیت پذیری دو پرونده ی قتل عمد رو نادیده نمیگیره برای یه پرونده ی دیگه. چانیول از کارش سر در نمیاورد. چیزی ته ذهنش یاداوری میکنه که این بهترین راهه. مرد دستی به موهای بورش میکشه. یه جورایی به هوای اینجا عادت نداره. سئول اون موقع از سال تا حدی گرم تر از مناطق لندنه:
YOU ARE READING
Aiden
Fanfictionدنیای بکهیون چیزی جز قتل و بیماری های روانی نداشت تا قبل از اینکه محور زندگیش از جنون و اعتیاد، به چشم های وحشی پسری که پیانو میزد تغییر کنه _______ یه پسر برهنه و خون الود تو چشم هاش میرقصید. چیزی شبیه اخرین رقص اکو به عشق نارسیس، قبل از اینکه ازش...