دانگ هی دستش رو برای لمس کردن پسرش دراز کرد اما با قدمی که چانیول به عقب برداشت موفق نشد.
آلفای جوون تر یه لبخند مصنوعی به امگای میانسال
که صورتش از ناراحتی آویزون و دستش تو هوا
خشک شده بود زد.-بهتره زودتر بریم،بکهیون حالش خوب نیست...بعدا می...
با مشتی که تو به صورت برخورد کرد حرفش قطعشد و بینیش به خونریزی افتاد.
-چی؟چرا بهم مشت میزنید؟
از شین یانگ که بینیش رو خونی کرده بود،پرسید و
شوکه قطرات خونی که از بینیش راه افتاده بودند رو لمس کرد.
لعنت بهش...
نکنه واقعا به بکهیون نظر داشت؟- بهتره ازش فاصله بگیری پارک تا با یه مشت دیگه
بینیت رو بیشتر از این خونی نکردم .
شین یانگ با جدیت به آلفای مقابلش دستور داد و
چانیول دستاش رو دور کمر بکهیون محکمتر کرد.
ازش فاصله بگیره؟!
حتی اگه جونش رو از دست می داد هم اجازه نمی داد آلفای بزرگتر بکهیونو لمس کنه
-نه!بکهیون دوست پسر منه!
با لحن تندی فریاد زد و شین یانگ از عصبانیت
نفسش رو به بیرون فوت کرد._برای آخرین بار بهت هشدار میدم پارک،بکهیون اینجا می مونه و تو تنها اینجا رو ترک میکنی...شماره موبایلم رو هم بهت میدم تا هر وقت
نگرانش شدی تماس بگیری.شین یانگ با لحنی که سعی در راضی کردن آلفای
جوونتر داشت،گفت و چانیول یه خنده ی عصبی کرد.
با خودش چه فکری کرده بود؟
از یه آلفا می خواست تا امگاش رو تو جایی که از
امنیتش اطمینان نداره تنها بذاره؟
عقلش رو از دست داده بود؟درسته که هنوز بکهیونو مارکش نکرده بود اما نسبت
بهش احساس مالکیت داشت و محافظت از اونو
وظیفه ی خودش می دونست.
-آقای هان بهتره بیشتر از این اسرار نکنید،من و
بکهیون با هم قرار میذارم اما شما چه نسبتی با اون
دارید؟فقط معلم پسرتونه...بهتره با من میاد تا اینکه
جایی که براش امن نیست بمونه.
گفت و شین یانگ عصبی بهش زل زد.-حتی نمی تونی فکرشو بکنی که بکهیون و من با
هم...
شروع کرد اما با ناله ی بلند و از روی درد بکهیون
حرفش قطع شد.
اوه...
نزدیک بود حقیقت رو لو بده.
-خدای من...کافیه،وضعیتش رو نمی بینید.
دانگ هی با صدای بلند به دو تا آلفای که با هم بحث
می کردند،پرید و دست پاچه بدون توجه به چانیول که تیز نگاش می کرد،به طرف بکهیونی که از درد به
خودش می پیچید،قدم برداشت.-هیونی حالت خوبه؟
با نگرانی از امگای کوچیکتر پرسید و بکهیون با
صدای لرزونی جوابش رو داد.
-نه...نیستم...
صورتش از ناراحتی جمع شد.
-می تونی بکهیونو تو اتاقی که براش آماده کردیم
بذاری و خودت هم تا آخر هیتش همین جا بمونی.
با لبخند روی لباش گفت و چانیول سرشو به چپ و
راست تکون داد و خواسته ش رو رد کرد.
YOU ARE READING
"ugly beta" __chanbaek
Fanfictionخلاصه🖋📚: چی میشه اگه بیون بکهیون،خرخون کالج،همون بتای زشت و خود شیفته ای که چانیول ازش متنفره یه روز صبح از خواب بیدار بشه و ببینه ظاهرش کاملا تغییر کرده و یه امگا شده؟! ........................... Name:ugly Beta Genre:Omegaverse,smut,romance,mpre...