part ²¹

6.8K 1.5K 335
                                    

_________________ ___ _________________

دانگ هی پتو رو از بکهیون که روی شکمش خوابیده
بود،کنار زد و به خاطر بوی تند الکل چینی به بینی
دکمه ایش انداخت.
مگه چقدر الکل خورده بود که این بو رو می داد؟!
اگه با این وضعیت جلوی چشمای شین یانگ پیداش
می شد،شغلشو از دست می داد.

خم شد و بند های کتونی های رنگ و رو رفته ی بکهیونو باز کرد و اونا رو همراه جورابای نارنجی رنگ گلدارش از پاش دراورد.
سوهیون حتی زحمت اینکار رو هم به خودش نداده بود.
دکمه ی شلوار جین امگای کوچیکتر رو باز کرد و اونو با یکی از شلوارهای خودش جایگزین کرد.
احتمالا باید وضع مالیش خوب نباشه که هنوز از این
لباسای نخ نما که دیگه فقط به درد گرد گیری
می خوردند،استفاده می کرد.
باید به شین یانگ می گفت دستمزدشو بیشتر کنه.

بکهیون توی خواب تکونی خورد و یکی از پاهاشو توی شکمش جمع کرد.
دانگ هی با ابروهای بالا رفته بهش نگاه کرد،
با این طرز خوابیدن احتمالا صبح با بدن درد از خواب بیدار می شد.
مین هیون هم این عادت رو...
نه،نباید تو این موقعیت به اون فکر می کرد.

زیپ سویشرت بکهیونو باز کرد،دستاشو از آستینتاش بیرون کشید و بدون تا کردنش اونو روی شلوار جینش گذاشت.
بکهیونو توی خواب ملچ ملوچی کرد و دانگ هی
ناخواسته لبخندی به خاطر کیوت بودن بیش از حدش زد.
لبه های تیشرت آبی رنگ پسر کوچیکتر رو گرفت و با هر سختی که بود بالاخره تونست اونو از تنش بیرون
بکشه و بدن شیری رنگشو نیمه برهنه کنه.
باید بدون لباس رهاش می کرد؟
صبح هم می تونست خودش بپوشه اما ممکن بود پسر بیچاره با این وضعیتش سرما هم بخوره.

تای تیشرت آستین بلند خودشو باز کرد،دستشو زیر گردن بکهیون گذاشت.
-آهههه...نکن...
بکهیون ناله ای کرد،نیمه خواب به امگای بزرگتر گفت و دستشو با چشمای بسته کنار زد.
-باشه،باهات کاری ندارم فقط می خوام کمکت کنم تا لباساتو عوض کنی.
دانگ هی با لحن مالیمی گفت و بکهیون سرشو تکون داد.
حدس زدنش سخت نبود، بکهیون هنوز هشیار نشده بود و اثر الکل یا هر کوفتی که به خوردش داده بودند،توی بدنش باقی مونده بود.

-تو..نه...خودم می تونم.
پسر مو نقره ای با بی حالی گفت و بدون اینکه جلوی دهنشو بگیره خمیازه ای کشید.
لباسو از دست دانگ هی کشید و پشت بهش روی تخت نشت،سرشو پایین انداخت و چشماشو بست.
-مگه نمی خواستی لباستو عوض کنی؟
بکهیون جوابی نداد و نشسته شروع به چرت زدن،کرد.

-هی،بکهیون شی...چی شد،لباستو عوض نمی کنی؟
دانگ هی یه بار دیگه با صدای بلندتری گفت و بکهیون با سرعت سرشو بلند کرد.
از خواب بیدارش کرده بود؟
مگه نشسته هم می شد خوابید؟
-باشه،باشه...یادم نبود...

دانگ هی نتونست جلوی خنده شو که روی لبش می اومد رو بگیره.
بکهیون سعی کرد سرشو از یقه ی گرد لباس رد کنه و
دستاشو وارد آستیناش کنه اما گیج تر از اونی بود که بتونه موفق بشه.
-دیدی...نشد...
بکهیون با ناراحتی گفت،دستاشو بهم زد و لباشو با حالت بامزه ای آویزون کرد.
-صبر کن،کمکت می کنم.
دانگ هی جا به جا شد و کنار امگایی که هنوزم مست بود و حال خوبی نداشت،نشست.

"ugly beta" __chanbaekWhere stories live. Discover now