چانیول دکمه ی سوئیچ ماشینش رو فشار داد،درش رو باز کرد و بکهیون رو روی صندلی جلوش قرار داد.
در ماشین رو بست و خودش هم روی صندلی
کنارش،پشت فرمون جا گرفت.-نظرت چیه برای شیش ماه دوست پسرم باشی و اگه رابطمون قویتر نشد تمومش می کنیم؟
با سرعت،قبل از اینکه به پسر کوچیکتر فرصتی برای
سلیطه بازی های بیشترش بده گفت،چشمای بکهیون از حدقه بیرون زد و دهنش از تعجب باز موند.-چی؟
سعی کرد چیزی رو که چند ثانیه ی پیش شنیده هضم کنه.
-من دوست دارم بکهیون،باور کن.
چانیول یه بار دیگه اعترافش رو تکرار کرد و بکهیون بی صدا دهنش باز و بسته شد.
-پارک...تو حتما...
چند ثانیه مکث کرد و توی چشمای مشکی آلفا خیره
موند.-اوه خدای من،تو عقلت رو از دست دادی...
پسر بیچاره...
درسته که جذاب و ثروتمند بود اما تو دهه ی بیست
سالگیش سلامت روانیش به طور جدی دچار مشکل
شده بود.
چه غم انگیز...
دست چانیول رو گرفت و با اطمینان فشارش داد.
-اصلا نگران نباش دوست پسر خواهرم روانشناسه قبل از اینکه وضعیتت بدتر بشه با هم به مطبش سر میزنیم.چانیول چرخی به چشماش داد.
یعنی اعترافش اینقدر عجیب بود که بکهیون با خودش این فکرها رو می کرد؟!
-بکهیون من هیچ مشکلی ندارم...
امگای مو نقره ای چشماش رو ریز کرد و با ناباوری
بهش نگاهی انداخت.
-واقعا؟دوست پسر خواهرم واقعا کارش خوبه،به نظرم بهتره یه نوبت...چانیول انگشت اشاره ش رو لبای خوشفرم بکهیون
گذاشت و برای ساکت کردنش هیسی کشید.
-شاید یکم مست باشم که تو هم هستی...اما حالم کاملا خوبه،پس این بحث روانشناس رفتن رو بذار
کنار،باشه؟
بکهیون با اینکه هنوز هم به سلامت روانی پسر
بزرگتر باور نداشت،سرشو رو تکون داد.چانیول انگشتش رو از لبای که چند دقیقه پیش طعم
اعتیاد آورشون رو چشیده بود،فاصله داد.
-می دونم باور کردنش سخته اما من دوست دارم...
بکهیون لباش رو تو دهنش جمع کرد.
پارک چانیول واقعا ازش خوشش اومده بود؟
تا چند وقت پیش چانیول خیلی واضح نفرتشو نشون می داد اما حالا...
بهش ابراز علاقه می کرد؟!
هر کسی هم بود نمی تونست به همین راحتی باور کنه.-چرا؟
بدون اینکه مستقیم به آلفا نگاه کنه زیر لب پرسید و
دستشو از روی دست بزرگ پسر کنارش برداشت.
-منظورت رو متوجه نمیشم..چی،چرا؟
بکهیون لباشو روی هم فشار داد.
_چرا از من خوشت اومده؟...به خاطر بدنمه یا شاید
چون استریتم برات مثل یه چالش به نظر میام؟
بکهیون با لحن سردی گفت و چانیول به طرفش خم
شد.-این یه داستان عاشقانه ی کلیشه ای نیست که به خاطر بدنت و یا اثبات خودم بهت نزدیک شده باشم...من واقعا دوست دارم.
تو چشمای جدی آبی رنگ امگا زل زد.
-فقط برای شیش ماه باهام قرار بذار...مطمئن باش که کمتر از نصف این مدت من قلبت رو به دست میارم.
با لحن شیرینی که ضربان قلب بکهیون رو بالا
می برد،گفت و یه لبخند جذابی که ردیف دندونای
لمینت شده ش رو نشون می داد،روی لباش نشوند.
YOU ARE READING
"ugly beta" __chanbaek
Fanfictionخلاصه🖋📚: چی میشه اگه بیون بکهیون،خرخون کالج،همون بتای زشت و خود شیفته ای که چانیول ازش متنفره یه روز صبح از خواب بیدار بشه و ببینه ظاهرش کاملا تغییر کرده و یه امگا شده؟! ........................... Name:ugly Beta Genre:Omegaverse,smut,romance,mpre...