چانیول پشت در بسته ی اتاق بکهیون ایستاد و لباس هاش رو بو کرد.
چندان هم بوی الکل می داد اما نمی دونست واکنش
بکهیون چی می تونه باشه.درسته که از اون حرف هیچول که گفته بود بکهیون از اینکه با هم الکل خوردند و کنار هم وقت گذروند حسادت می کنه،خوشحال شده بود و توی ذهنش یه رقص شادی کوچیک بر پا کرده بود اما هنوزم براش باور پذیر نبود و به خوبی می دونست حسادت معنی عشق رو نمیده.
مثل یه پاپی که روی اسباب بازیش حساس بود و دلش نمی خواست کسی بهش دست دست بزنه.دستش رو بین موهای مشکی رنگش کرد و کمی از
آشفتگی خارجشون کرد.نفس عمیقی کشید و به دستگیره ی فلزی در خیر شد اما کوچیکترین حرکتی به بدنش نداد.
تو این چند ساعت سعی کرده بود افکارش رو جمع و
جور کنه اما هنوز هم نمی دونست چیکار کنه.به عشق یه طرفه ش ادامه بده و امیدوار باشه یه روز هم جفتش بهش همون احساس رو داشته باشه یا اینکه رابطه شون رو تموم...
نه،به هیچ وجه نمی تونست از بکهیونش دست بکشه.آب دهنش رو قورت داد و بالاخره چند بار در زد.
دستگیره ی در رو چرخوند و با یه بکهیون جدی که دست به سینه روی تخت نشسته بود،عصبی پاشو تکون می داد و یه اخم غلیظ روی صورتش داشت رو به رو شد.
-سلام بک...
گفت و در رو پشت سرش بست.-سالم چانیول شی...
بکهیون لبخند خطرناکی زد.
-با هیونگ پیرت خوش گذشت؟
با حرص پرسید و چانیول سرش رو با تردید تکون داد.
-بد نبود...
به امگا نزدیکتر شد.
-فقط یکم الکل خوردیم...همین.بکهیون سوراخ های بینی کوچیکش رو چینی انداخت و یکی از ابروهاش رو بالا انداخت.
-اهان پس یکم؟مطمئنی؟همه ی بدنت بوی الکل میده.چانیول یه بار دیگه خودش رو بو کرد.
اونقدر ها هم که بکهیون واکنش نشون داد بوی الکل نمی داد.-متاسفم بعدا یه دوش میگیرم.
بی حوصله گفت بکهیون سرش رو تکون داد و
با اخم سر تا پای چانیول رو رصد کرد.
-کار دیگه ای نکردی؟
با سوء ظن پرسید و چانیول نفسش رو به بیرون فوت کرد و دستشو به پیشونیش کشید.-نه بک...بر خلاف بعضیا من اگه کسی رو دوست داشته باشم تمام فکرم مشغول اونه و کار دیگه ای انجام نمی دم.
با کنایه گفت و سعی کرد ناراحتیشو پنهان کنه.-می دونم فقط...
بکهیون یکم از موضعش کوتاه اومد.
-اههه...گفتنش سخته...می دونم که...چانیول منتظر نگاش کرد.
-که با اون امگای سالخورده فقط سوجو خوردی اما...
پوست لب پایینیش رو با دندون کند.
-بازم عصبیم می کنه پارک،نه یعنی چانیول...و دلم نمی خواد با امگاهای دیگه به خصوص اون بابابزرگ وقت بگذرونی...فکر کنم اون تو خوشش میاد.
مسیر نگاهش رو تغییر داد و لبخند محو چانیول رو ندید.
ESTÁS LEYENDO
"ugly beta" __chanbaek
Fanficخلاصه🖋📚: چی میشه اگه بیون بکهیون،خرخون کالج،همون بتای زشت و خود شیفته ای که چانیول ازش متنفره یه روز صبح از خواب بیدار بشه و ببینه ظاهرش کاملا تغییر کرده و یه امگا شده؟! ........................... Name:ugly Beta Genre:Omegaverse,smut,romance,mpre...