سوهیون معلم بیهوشش رو روی تخت گذاشت و با پتو بدن در هم جمع شده و لرزونش رو پوشوند.
چراغ خواب روشن کنار تخت رو خواموش کرد و بی
صدا در رو پشت سرش اتاق بست.-سوهیون...
به طرف پدرش که با یه صورت ناراضی دست به سینه کنار مادر نگرانش ایستاده بود و با ابروهای در هم کشیده نگاش می کرد،برگشت.
-چه اتفاقی افتاده؟چرا ساعت یک شب آقای بیون رو
بیهوش توی بغلت به خونه اوردی؟دانگ هی پرسید و منتظر نگاش کرد.
برای سوهیون نگران بود،پسر سر به هواش که مشکل
درست می کرد و خودشو تو دردسر می انداخت.سوهیون آب دهنشو قورت داد.
-براتون توضیح میدم.
گفت و پشت سر شین یانگ که به سمت اتاق کارش
حرکت می کرد راه افتاد.
-توضیح بده،می شنوم...شین یانگ گفت و روی صندلی پشت میز بزرگش که از جنس ماهگون بود،نشست.
سوهیون لباشو جوید.
باید توضیح می داد اما چطور؟به پدرش می گفت که اینکه برای درس خوندن به خونه ی یکی از دوستاش رفته چیزی به جز یه دروغ مسخره نیست و با وجود اینکه منعش کرده بود بازم سر از کلاب در اورده؟!
مطمئن بود که واکنش خوبی نشون نمیده و کوچیکترین تنبیه ش مسدود کردن کارت های اعتباری عزیزش یا گرفتن موتور دوست داشتنی شه.
_سوهیون نمی خوای بهمون جواب بدی؟
مادرش با لحن ملایمتری نسبت به پدرش پرسید اما خیلی راحت می شد ناراحتی و اضطرابشو از رایحه ی شیرینش که رو به تندی و کمی تلخی می زد رو متوجه شد.انگشتای بلند دستاشو توی هم گره زد.
احتمالشو می داد که پدر و مادرش بوی الکل و سیگاری که روی بدنش باقی مونده بود رو تا حالا متوجه شده بودند،دروغ نه تنها دیگه فایده ی نداشت بلکه همه چیز رو بدتر می کرد و پدرشو عصبانیتر.-امشب که به کلاب رفته بودم...
شین یانگ با شنیدن کلمه ی بار یه نفس صدا دار کشید و سوهیون بعد از چند ثانیه مکث ادامه داد.-آقای بیونو دیدم که...
مادرش حرفشو قطع کرد.
-خدای من نگو که باهاش خوابیدی و بدون اینکه خودش بخواد،مارکش کردی؟برای همینه که بیهوش شده؟منم وقتی شین یانگ مارکم کرد بیهوش شده بودم.سوهیون چشماشو بست و یه نفس عمیق کشید.
مادرش در موردش چه فکری می کرد؟
اون هر چیزیم باشه و هر کاریم کرده باشه،اینقدر کثیف نبود که مثل اون آلفاهای حیوون صفت یه امگای بیچاره بدون شناخت و بی اجازش مارک کنه.
-نه مامان،نه باهاش خوابیدم و نه مارکش کردم...یه نفر سعی داشت...
شاید معلمش نمی خواست که والدین شاگردش چیزی در مورد این اتفاق بدوند.
باید بهشون می گفت؟
YOU ARE READING
"ugly beta" __chanbaek
Fanfictionخلاصه🖋📚: چی میشه اگه بیون بکهیون،خرخون کالج،همون بتای زشت و خود شیفته ای که چانیول ازش متنفره یه روز صبح از خواب بیدار بشه و ببینه ظاهرش کاملا تغییر کرده و یه امگا شده؟! ........................... Name:ugly Beta Genre:Omegaverse,smut,romance,mpre...