«1 ماه بعد»
Jaehyun:صدای موزیک بلند بود. روی صندلی جلوی بار نشسته بودم. پسرا توهم میلولیدن. این گی بار میشد گفت پاتوق منه. خیلی وقتا از همینجا با پسرایی که باهاشون میخوابم اشنا میشم. این دفعه ولی یه جا نشسته بودم و به بقیه نگاه میکردم. حوصله نداشتم. همونجوری که ویسکیمو میخوردم . حس کردم بدنم گرم شده. حتما مست شدم. بدون توجه به اینکه باید ازینجا تا خونه رانندگی کنم، به نوشیدن ادامه دادم . راننده شخصی هم نداشتم . ترجیح میدادم کار هایی که میتونمو خودم انجام بدم و درکل رانندگی رو دوس دارم. یکم حس سرگیجه داشتم. یه نفر بهم برخورد کرد و از کنارم رد شد. سرمو برگردوندم به سمتش. از جام بلند شدم و به سمتش رفتم. دستشو از پشت کشیدم که قیافشو ببینم.
" لی تیونگ؟"
پسر اما خندید و دستشو از تو دستم ازاد کرد.
"اسمم هه چانه ولی اگر بخوای میتونم تیونگ هم باشم"
یکم تو صورتش دقیق شدم. این پسر اصن شبیه تیونگ نبود. حتما خیلی مست شدم . اخه یه ایدول تو گی بار چیکار میکنه.
از کنارش رد شدم و برگشتم سمت بار تِندر و بعد از تسویه از بار بیرون اومدم. حالم زیاد خوب نبود .مجبور شدم که زنگ بزنم و راننده بگیرم.
همونجوری که تو ماشینم منتظر راننده نشسته بودم. سرمای سوزناک از شیشه پایین ماشین رد میشد و به صورتم میخورد. حس خوبی داشت.
تو این یه ماه خیلی وقتا میدیدم که ناخوداگاه دارم به تیونگ فکر میکنم.
برام عجیب بود.
من فقط چند بار عکسشو دیده بودم و یبار هم از دور تو سالن عکس برداری.
چرا باید یه ایدول انقدر ذهنمو درگیر کنه. هوفی کشیدم. با مشت روی فرمون کوبیدم. ازینکه کنترل افکار و ذهنمو نداشته باشم، متنفر بودم..
حتی برای اینکه به خودم خلافشو ثابت کنم. خیلی از ایدولای پسر دیگرو هم تو اینترنت سرچ کردم و به قیافه هاشون و هیکلشون نگاه کردم ولی خب هیچ چیز خاصی حس نکردم.
سیگاری روشن کردم و سعی کردم حداقل برای یکم هم شده به اون پسر لعنتی فکر نکنم. این موضوع دیگه داشت میرفت روی اعصابم. قطعا حتی اگر یه درصد هم امکان قرار گذاشتن با اون پسر رو داشتم . دیوونه نبودم که با یه نفر که این همه فن داره قرار بزارم و خودمو تو دردسر بندازم.
چه بسا که اون حتی احتمالا گی هم نیست.Taeyong:
ازونجایی که گروهمون اخیرا با کامبکی که دادیم خیلی معروف تر شده بود، سرمون از همیشه شلوغ تر بود. انقدری که خیلی وقتا شب ها که به خوابگاه برمیگشتیم از شدت خستگی بعضیامون بدون خوردن غذایی، میرفتیم میخوابیدیم.
امروز مصاحبه داشتیم. هر هفت نفرمون روی صندلی های خودمون نشسته بودیم و منتظر شروع مصاحبه و اومدن مصاحبه کننده بودیم.
بعد از چند دقیقه مصاحبه شروع شد. مصاحبه کننده برای جالب تر کردن برنامه ازمون خواست بازی پِپِرو انجام بدیم و قرار بود اعضا دودوتا تقسیم بشن و یکی از اعضا که باقی میمونه هم بصورت رندوم با یکی از اعضای دیگه که قبلا تو گروه دیگه قرار گرفته ، بازی رو انجام بده. یوتا من رو انتخاب کرد و جانی مارک رو و دویونگ وین وین رو و ته ایل هم که بی پارتنر مونده بود ، منو انتخاب کرد.
یوتا با عصبانیت و به شوخی گفت: "هیونگ چرا حالا باید پارتنر منو انتخاب میکردی"
ته ایل هم خندید و شونه ای بالا انداخت و گفت: "همینجوری"
دیگه کسی چیزی نگفت و بازی رو شروع کردیم.
اول از همه مارک و جانی بودن که خب بدون اینکه باهم برخوردی داشته باشن بازیشون تموم شد و بعدشم من و یوتا بودیم. ازونجایی که من یکم خجالتیم وقتی که یوتا دیگه خیلی به صورتم نزدیک شده بود .خندم گرفت و سرمو بردم عقب و خب بازی تموم شد و بعد ما، دویونگ و وین وین بازی کردن و در اخر هم نوبت من و ته ایل هیونگ بود.
وقتی داشتیم بازی میکردیم دویونگ و وین وین به شوخی سرمونو به سمت همدیگه هول دادن و برای یه لحظه لب هامون بهم برخورد کرد. جفتمون سریع سرمونو عقب کشیدیم و دستمون رو جلوی دهنمون گذاشتیم و اعضا داشتن میخندیدن . البته یوتا یکم اخم کرده بود و یه گوشه وایساده بود . نمیدونم چرا.
خلاصه بعد چنتا بازی و سوال و جواب دیگه کارمون تموم شد.
سوار وَنِمون شدیم . یوتا کنار من نشست. من داشتم با گوشیم ور میرفتم . یوتا با صدای اروم و یکم عصبی ای گفت " مثیکه خوشت اومد"
یه نگاه بهش انداختم.
"از چی؟"
" از بازیت با ته ایل"
تعجب کردم و بعدش اروم خندیدم . بنظر داشت شوخی میکرد.
"مسخره" ای گفتم و دوباره سرمو کردم تو گوشیم.
یکم یوتا عجیب بنظر میومد امروز.
-----------------------------------------
ساعت 10 برگشتیم خوابگاه.
داشتم لباسامو عوض میکردم. یقه اسکیمو از تنم دراوردم و میخواستم هودیمو بپوشم که صدای یوتا رو که تو اتاقمون و رو تختش لم داد بود رو شنیدم.
" اووو ، لی تیونگ . عضلاتت داره روز به روز بهتر میشه ها"
خندیدم و گفتم حالا کجاشو دیدی . خدایی هم با اون حجم دنس و ورزشی که انجام میدادم بایدم هیکلم خوب میشد و اینکه قصدم این بود که تا کنسرت بعدیمون خوب عضلاتمو بسازم و بتونم تو کنسرت نشون فن ها بدم.
یوتا از جاش بلند شد و همونطوری که به سمت در می رفت و از کنارم رد میشد ، دستی به عضلات شکمم کشید و با شصتش یه لایک نشون داد و از در اتاق بیرون رفت.
از کارش خندم گرفت. هودیمو تنم کردم و رو تختم ولو شدم.
از skinship خوشم میاد . ولی خب قطعا منظور خاصی پشتش نیست و من کلا این موضوع رو دوست دارم . چه با دختر چه با پسر.
صدای مارک اومد که صدام میکرد که برم و چیکِنی که سفارش دادیمو بخورم.Yuta:
من و چنتا از اعضا از قبل از اینکه گروهمون شروع به کار کنه و از دوره ای که کاراموز بودیم باهم دوست بودیم.
ولی خب خودمو نمیتونستم گول بزنم. من به تیونگ حس دیگه ای داشتم . از همون روزی که برای اولین بار تو کمپانی دیدمش این حس رو پیدا کردم. اون برام از بقیه متفاوت بود. ولی خب هیچوقت جرئت اینکه دربارش صحبت کنم رو نداشتم و خب فرهنگ کره اون مدلی نبود که این مسائل اونقدرا هم عادی باشه.
بعضی وقتا اینکه جلوی خودمو بگیرم واقعا سخت بود و این خیلی رو مخ بود.
میدونم که تیونگ از اِسکین شیپ خوشش میاد و خب این رو همه اعضا میدونن. تنها چیزی که به نفعم بود همین موضوع بود. چون حداقل میتونسم بعضی وقتا بقلش کنم یا دستشو بگیرم و...
البته که مطمئن نبودم تیونگ چه حسی دربارش داره.
بنظر نمیومد خیلی بی رغبت باشه ولی از طرفی بنظر نمیاد که به پسرا هم علاقه داشته باشه و این چیزیه که خیلی گیجم میکنه. باید سعی کنم بهش نزدیک تر بشم شاید که بفهمم نظرش دربارم چیه...
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
1100 words
ممنون میشم حمایتم کنید. پارت های بهتری تو راهه..
Vote & comment please🖤
With love, M
YOU ARE READING
•His muscular back•
Fanfiction'NCT' couple: jaeyong genre: smut🔞 , romance جهیون رئیس شرکت Fashion boy که مثل تینیجر ها جذب یک ایدول بیست و خورده ای ساله شده بود. از طرفی تیونگ ایدولی که با وجود هزاران فن و البته مشغله کاری، باز هم ذهنش درگیر پشت عضلانی مردی شده بود که موقع عک...