Jaehyun:
"کمپانی SLM بیانیه ای صادر کرد و در آن شایعات قلدری ۳ عضو گروه HoLo رو رد کرد و اعلام کرد از فردی که این شایعات بی اساس رو پخش کرده هم شکایت می کند."
چشممو از تیتر بزرگ توی سایت گرفتم و تبلت رو کنار گذاشتم.
خوشبختانه شایعه رد شد و خب ما میتونیم به کارمون ادامه بدیم.
البته که باید یکم بگذره و مردم این موضوع رو فراموش کنن و جَو بخوابه.
اگر گند قضیه بیشتر از این در میومد قطعا کارمون دچار مشکل میشد و این محتوایی که بابتش سرمایه زیادی رو هم وسط گذاشتم به باد میرفت.
عکس های گروه shine و اعضای گروه neverland هم فردای اون روز گرفته شد و مصاحبه باهاشون انجام شد.
یه مدتی طول میکشید تا کار ادیت ها و انتخاب عکس ها و ... انجام بشه و محتوا بصورت کامل اماده بشه.
تصمیم داشتم این مطالب رو که قرار بود بصورت ویدیو ای تقریبا ۲ ساعته ادیت و اماده بشه رو بصورت کاغذی هم در بیارم و یک مجله ویژه با این مضمون بیرون بدیم که توش از عکس برداری های گروه ها و مصاحبه هاشون و نکات فشن و... استفاده بشه.
پشت کامپیوتر اتاقم نشسته بودم. شروع به دیدن عکس های گرفته شده از گروه ها کردم.
عکس ها امروز صبح اماده شده بود و برام فرستاده بودن که انتخاب های نهایی رو تایید کنم.
اول از همه پوشه گروه HoLo رو باز کردم.
عکسارو دیدم.
خوب از آب در اومده بود.
عکس های این گروهو داخل فلشم کپی کردم.
بعد از یک ساعت زیر و رو کردن عکس های گروه ها و دقت به تمامی جزئیات، فایل عکس های نهایی رو برای بخش مجله و چاپ و بخش تولید محتوا فرستادم.
یونگ مین رو صدا کردم. با زدن در وارد اتاق شد.
" ویدیو های پشت صحنه رو میخوام چک کنم و یکسریش رو برای پروژه انتخاب کنم که استفاده بشه. سریع برام بفرستشون"
سری به نشانه فهمیدن تکان داد و از اتاق خارج شد.
داشتم با گوشیم ور میرفتم که دیدم یونگ مین فایل هارو برام فرستاد.
بازشون کردم و شروع به چک کردنشون کردم.
طولانی بودن و خب یکسریش بدرد بخور نبود.
قسمتایی که به نظرم مناسب بود رو مشخص کردم و به مسئولش توضیح دادم.
ویدیو گروه HoLo رو چند بار دیدم. حرکات و رفتار تیونگ انقدر جذبم میکرد که میتونسم ساعت ها بشینم و این ویدیو هارو مثل فیلم سینمایی ای جذاب نگاه کنم.
اون پسر شخصیت جالبی داشت. در حالت عادی خیلی دوست داشتنی و مهربون و گرم و صمیمی بود. با کارکنان هم خیلی خوب برخورد میکرد و از طرفی هوای اعضای گروه رو به خوبی داشت. ولی وقتی که برای کار جدی میشد یا روی استیج میرفت خیلی متفاوت بود. جذاب و هات و کاریزماتیک، جوری که چشمای همه رو به خودش خیره میکرد.
نا گفته نماند که از وقتی بهش علاقه پیدا کردم کل ویدیو ها و فن کم ها و پرفورمنس هاشون رو زیر و رو کردم.
از جام بلند شدم و کتمو پوشیدم.
بعد از خروج از شرکت و سوار ماشین شدن، به سمت آتلیه چاپ عکس نزدیک محله زندگیم رفتم و عکسای گروه HoLo رو دادم چاپ بشه.
البته که این عکس هارو واسه خودم میخواستم.
بعد از مدتی معطلی، عکسای چاپ شده رو تحویل گرفتم و به سمت خونم رفتم.
وارد شدم و درجا به سمت اشپزخونه رفتم.
قیچی رو از توی کشو در اوردم.
عکسارو بریدم و تیونگ رو جدا کردم.
عکسای خوبی بود و حیف شد ولی خب من عکس های تکیشو میخواستم.
چنتا از عکس هارو روی میز کنار تختم و آیینم گذاشتم و یکی از عکس ها که تنها عکسی بود که توش فقط باکسر تنش بود، رو هم داخل کیف پولم گذاشتم.
شب شده بود و هوا تاریک.
گشنم بود.
از توی یخچال غذای اماده که از دیروز مونده بود رو در اوردم و یکم ازش خوردم.
کلافه بودم.
لباسمو پوشیدم و به سمت بار نزدیک خونم به راه افتادم.
اینجا جایی بود که من اکثر تایم آزادم رو میگذروندم.
ازونجایی که تنها زندگی میکردم و خب زیادم دوستی نداشتم.
داخل که شدم روی صندلی گوشه بار نشستم و یه شات که از قبل روی میز مونده بود رو برداشتم و یه نفس بالا کشیدم.
به این ور و اون ور بار نگاه مینداختم. دیدن مردم برام جالب بود. البته این بار عادی بود و نه گی بار و کم پیش میومد کاپل گی یا .. توش دیده بشه و خب گاهی وقتا دیدن یه مشت استریت واسم خسته کننده و رو مخ بود ولی چون خیلی وقت بود که اینجا میومدم و از طرفی نزدیک خونم بود، اکثرا اومدن به اینجا رو ترجیح میدادم.
چند شات زده بودم و یکم گرم شده بودم که صدایی حواسمو به خودش جلب کرد.
سرمو به سمت گوشه اون ور بار چرخوندم.
اونجا قسمتVIP بود و افراد پولدار یا کسایی که نمیخواستن در معرض دید باشند یا قرار مهمی داشتن به اونجا میرفتن.
بلند شدم و به سمت اون اتاق رفتم.
جلوی درش صدای خنده های چندتا پسر رو میشنیدم.
در اصل چیزی که نظرمو از اول جذب کرده بود صداهای اشنایی بود که بنظر میومد صداهای تیونگ و مارک اعضای HoLo باشه و خب صدای چند نفرشون واقعا مشخصه بخصوص صدای تیونگ که قطعا باهاش آشنام ولی ازونجایی که یکم مست شده بودم با خودم فکر کردم که احتمالا توهم زدم.
از طرفی چون اتاق VIP بود، نمیشد وقتی پره وارد شد و نگهبان داشت. بیخیال شدم.
به سمت سرویس بهداشتی رفتم. توی آیینه به خودم نگاهی انداختم.
موهام توی صورتم پخش بود.
کت چرممو یکم صاف کردم و با باز کردن اب، دستامو زیر اب بردم و به سمت صورتم پاشیدم. با برخورد اب خنک به پوست گرم صورتم، حس خوبی بهم دست داد. مشغول خشک کردن دستام شدم. پسری از کنارم رد شد و وارد یکی از دستشویی ها شد.
لباسای سیاهی تنش بود و کلاهش و ماسکی که زده بود باعث میشد قیافش زیاد دیده نشه.
اما من رنگ یخی موهاش که رو صورتش بود و حالت چشماش رو خوب میشناختم.
اون بدون توجه به من وارد دستشویی شده بود.
تعجب کردم که اونا به این بار اومده باشن، اونم تو این موقعیت که خیلی مردم روشون حساس شدن.
زیاد فکر نکردم.
بدون اهمیت به سمت دستشویی ای که اون داخلش شد، رفتم.
درو که محکم هول دادم باز شد.
ودف؟
در دستشویی رو هم قفل نمیکنه؟
با باز شدن در هول شد و گوشیش که دستش بود روی زمین افتاد.
در اصل برای کار دیگه ای اومده بود این تو.
روی در بسته توالت فرنگی نشسته بود و داشت تو گوشیش چیزی رو تند تند تایپ میکرد.
بعد چند ثانیه به خودمون اومدیم. اون خیلی شوکه شده بود و سریع خم شد که گوشیش رو از زمین برداره که منم همزمان دستمو به سمتش بردم و دستشو که روی زمین بود گرفتم.
سریع دستشو به سمت عقب کشید.
توی نگاهش ترس دیده میشد.
جلوتر رفتم و بهش نزدیک تر شدم.
سعی میکرد از کنارم رد شه ولی خب جلوشو سد کردم.
انقدری جلو رفتم که پشتش به دیوار دستشویی چسبید.
با صدایی که بزور شنیده میشد و لرزشش مشخص بود، گفت
" چی از جونم میخوای؟! بکش کنار بزار رد شم"
بدون توجه به حرفاش توی چشاش زل زدم با لحن خاصی گفتم.
" لی تیونگ"
سکوت کرده بود .
" منو یادت نمیاد؟ "
با این حرف من، چشماش توی اجزای صورتم چرخید و بعد چند ثانیه فکر کردن با تعجب بهم نگاه کرد.
دستشو روی ماسکش گذاشت و اون رو پایین کشید.
با همون صدای کم جون گفت
" همونی که تو عکس برداری مجله fashion boy چند روز پیش پاش به وسایل گیر کرد؟ "
چشم غره ای رفتم. چقدر هم خوب زمانی تو ذهنش مونده-_-
" اره "
" من رئیس شرکت و مجله fashion boy ام . جئونگ جهیون "
سرمو نزدیک تر بردم. درسته که مقداری مست بودم و حس بیخیالی و شجاعتی رو حس میکردم ولی هنوزم ته دلم یکم نگران جوابی که قرار بود بشنوم بودم. دلمو به دریا زدم. دم گوشش زمزمه کردم
" این هارو بزاریم کنار. لی تیونگ. من بهت علاقه دارم. میشه با من باشی؟ "
سرمو عقب کشیدم تا ریکشنش رو ببینم.
مات مونده بود و تو چشمام زل زده بود.
وقتی دیدم هیچی نگفت ادامه دادم.
" حالا که این موقعیت کمیاب واسم پیش اومده بزار بهت بگم که من چند ماهه که فهمیدم بهت علاقه دارم و چشمم دنبالته. از همون روزی که برای عکس برداری مجلمون با یکی از اعضاتون اومده بودی و من توی سالن عکس برداری دیدمت. همون لحظه که چشم بهت خورد یچیزی رو حس کردم که تا حالا همچین حسی رو تجربه نکرده بودم. ولی سریع ازونجا رفتم چون حس کردن همچین چیزی برای خودمم عجیب و بیگانه بود. فکر کردم شاید یچیز زودگذره که از سرم میپره. ولی هر روز که می گذشت بیشتر بهت فکر میکردم و تمام فکر و ذهنم تو بودی. از اون روز دیگه همه فعالیت هات رو دنبال کردم و خلاصه بهت میگم.
من دوست دارم .
میشه بهم یه فرصت بدی؟ "
تو همون حالت مونده بود.
بعد چند ثانیه لبای خشکشو از هم باز کرد.
" پس تو همون مردی بودی که اون روز چشامو گردوندم به سمتت ولی قبل دیدنت، از اونجا خارج شدی و من فقط پشتت رو دیدم.."
چشام گرد شد.
"پس تو هم منو دیده بودی؟"
"گفتم که، ندیدمت، فقط صداتو شنیدم که استایلیست رو صدا زدی و از طرفی وقتی که از در خارج میشدی پشتتو دیدم "
" فکر نمیکردم اصن متوجهم شده باشی "
سرمو دوباره نزدیکش کردم و با یک دستم کلاهشو از سرش برداشتم. دستامو لای موهاش کردم و تکونی دادم و بعدش لبامو کنار لاله گوشش بردم و گفتم
" نمیخوای بدونی بودن با یه مرد چه حسی داره؟
مطمینا از تجربش پیشمون نمیشی. "
بوسه خیسی روی لاله گوشش زدم.
اون ولی سرجاش وایساده بود و هیچی نمیگفت و هیچکاری نمیکرد.
بدنم به بدنش خیلی نزدیک بود. تنها چیزی که میشنیدم، صدای نفس های مقطعش بود.
میخواستم دیگه به سیم اخر بزنم.
تو مستی برام اهمیتی نداشت که قراره بعدا چه اتفاقی بیوفته. تنها چیزی که بهش فکر میکردم، اون لبای خوش فرمش بود.
دستمو زیر چونش گذاشتم و سرشو یکم به سمت جلو اوردم و لبامو روی لباش گذاشتم.
صدای تاپ تاپ قلبم رو به وضوح میشنیدم...
لباش..
لبای لعنتیش خیلی خوب بود.
شیرین بود.
شایدم این من بودم که بخاطر مستیم همچین حسی داشتم.
یه دستمو روی گونش گذاشتم و شروع به حرکت دادن لبام کردم.
بعد چند ثانیه که تیونگ بی حرکت وایساده بود، شروع به همراهی باهام کرد.
خوشحال شدم که اونم باهام همراهی کرد.
سرمو ازش جدا کردم و به چشماش نگاه کردم.
لبخندی بهش زدم.
دوباره لبامو به لباش چسبوندم ولی این دفعه، دستمو دور کمرش حلقه کردم و بدنش رو هم به بدنم چسبوندم. آهی از دهنش خارج شد. تحریکم کرد. از لب پایینش گاز محکمی گرفتم که به سمت جلو اومد و دستاشو روی سینم کوبید و فشار ارومی وارد کرد.
ولی من محکم تر از قبل به دیوار کوبیدمش و با ولع لباشو به بازی گرفتم. باهام همراهی کرد. زبونمو وارد دهنش کردم. میخواستم جای جای دهنشو حس کنم. دستشو روی تیشرت مشکی نازکم که از وسط زیپ باز کت چرمم مشخص بود گذاشت و انگشتاشو روی نوک سینم کشید. تو دهنش ناله ارومی کردم.
صدای گوشیش بلند شد. بی توجه به صدا از لب پایینش گاز نه چندان محکمی گرفتم.
اما اون خودشو بزور کنار کشید.
دوباره خم شد و گوشیش رو که قبلش نتونسته بود از رو زمین برداره رو برداشت و جواب داد.
"بله؟ "
" نه الان میام ، اتفاق خاصی نیوفتاده "
گوشی رو قطع کرد و بهم نگاه کرد.
گوشیشو از دستش گرفتم و شمارمو واردش کردم و به سمتش گرفتم.
" این شمارمه. فردا میبینمت. باید باهات صحبت کنم "
" اما من فردا نمیتونم."
دستمو رو لباش گذاشتم.
" هیسسس. همین که گفتم. یکاریش بکن "
نگاه معنا داری بهش کردم و از دستشویی بیرون رفتم.
نیاز داشتم فکر کنم.
از چیزی که اتفاق افتاده بود خوشحال بودم.
از طرفی نگران اینکه قراره چی بشه در آینده.
پول رو حساب کردم و از اونجا خارج شدم.
باد خنک باعث شد یکم حالم جا بیاد.
ولی هنوزم بدنم گرم بود.
به سمت خونم راه افتادم.
سیگارمو روشن کردم و پُک عمیقی زدم.
---------------------------------------1995 words
حتما ووت و کامنت یادتون نره🙂💗
YOU ARE READING
•His muscular back•
Fanfiction'NCT' couple: jaeyong genre: smut🔞 , romance جهیون رئیس شرکت Fashion boy که مثل تینیجر ها جذب یک ایدول بیست و خورده ای ساله شده بود. از طرفی تیونگ ایدولی که با وجود هزاران فن و البته مشغله کاری، باز هم ذهنش درگیر پشت عضلانی مردی شده بود که موقع عک...