با بیرون رفتن چانیول، الف بزرگتر شرمنده سری تکون داد
- متاسفم لحن شاهزاده اصلا خوب نبود! اما فعلا بهترِ تصمیم بگیریم کی اول با لونا پیمان ببنده
سانتور سمت میز قدم های آرومی برداشت با آرامش به جمع توضیح داد
- فرقی نداره کدومشون باشه، بلاخره همشون باید پیمان ببندن، ولی بهتره بینشون فاصله باشه تا لونا بتونه با تغییراتش کنار بیاد
کوتوله ریشو با صدای کلفتش اعلام کرد
- ما وقتی پیمان میبندیم که مطمئن باشم لونا به اندازه کافی وفادار هست که مثل لونای قبلی جفت تقدیریشو رد نکنه!جونگکوک در تایید حرف کوتوله سری تکون داد
- منم وقتی پیمان میبندم که ببینم انقد عاقل هست که تصمیمات درستی درباره گونه های دیگه بگیرهجکسون با بدخلقی به جمع اعتراض کرد
- زیادی دارید به لونا سخت میگیرید! اون یه بچست…فکر نکنم حتی به بیست سالم رسیده باشه، چه انتظاری ازش دارید؟! ما باید بهش کمک کنیم تا تصمیمات درست بگیره نه اینکه توقع داشته باشیم بی نقص باشهسانتور نگاهی به بکهیون متعجب انداخت، نگاهشو روی جکسون کشوند، براش توضیح داد
- نظر هرکس محترمه شاهزاده جکسون. لونای قبلی اشتباه کرد وبا اشتباهش هفده سال خرابی و نابودی به بار آورد! هر گونه حق داره نسبت به لونای جدید که خیلی جوونتر از همه لوناهای قبلی و بی تجربه تره، تردید داشته باشه. تنها راهش اینه که خیالشون راحت شه. میتونن آزمون هایی برای لونا بذارن تا اون خودشو بهشون ثابت کنه...
بکهیون نگاهشو از جمعی که بهش زل زده بودن گرفت با زمزمه آرومی از هه یونگ پرسید
- اگه توی آزمون ها موفق نشم چی میشه؟!قبل اینکه زن کنار دستش جواب بده، الف میانسال بدون دلسوزی بلند گفت
- کشته میشید تا عصا، لونای جدیدی که لایق هست رو انتخاب کنه...بکهیون با حرف الف خشک شد! منظورش این بود اگه نمیتونست ثابت کنه لایقه لونا بودنه، انوقت اینا میکشتنش تا یه لونای دیگه به جاش بیاد؟!
با خشم زیادی جیغ کشید
- فقط چون توی آزمونهای مسخرتون موفق نشدم باید کشته بشم؟!کوتوله عادی گفت
- چون تا لونای فعلی زنده باشه، عصا کس دیگه ای رو به عنوان لونای جدید قبول نمیکنه...برای همین لونا شین هه فرار کرد تا کشته نشه، احتمالا بعد هفده سال بلاخره مرده...برای همین عصا دوباره ظاهر شد و تو انتخاب شدی ...بکهیون جا خورده ناباورانه پرسید
-یعنی جدی جدی میخواید منو به خاطر موفق نشدن تو آزمون های مزخرفی مثل خودتون بکشید؟عصبانی بود! چه موجودات بی رحمی…برای همین بود که همیشه بینشون جنگ بود، چون نسبت به هم شفقتی نشون نمیدادند...
قبل منفجر شدنش از عصبانیت، پسر خون آشام از پشت میز بلند شد و میزو دور زد و به سمتش اومد
YOU ARE READING
Dark Luna
Fanfiction👑عنوان: لونای تاریکی 👑کاپل: چانبک 👑ژانر: سوپرنچرال فانتزی رمنس اسمات امپرگ انگست 👑نویسنده: golabaton 👑وضعیت: کامل شده 💌✂️خلاصه بکهیون انسانی که ناخواسته به عنوان لونای جدید انتخاب میشه. از بین پنج آلفا، پارک چانیول به عنوان جفتش انتخاب میشه...