بکهیون به جکسون و ایون وو نگاهی کرد
- این تنها راه بود. وگرنه همه مونو میکشت!ایون وو پوزخندی بهش زد
-مطمئنی تنها راهی که دوست داشتی انجامش بدی نیست؟!- حالا که فکرشو میکنم میبینم حق با تو ایون وو! من واقعا از خدام بود کنار چانیول باشم رابطمونو از سر بگیریم...
جکسون کلافه وسط بحث پسرها پرید
- بکهیون من نگرانم، اگه بعد یه مدت بلای سر تو و یونا بیاره چی؟! معشوقش میشی باشه! ولی طبق شنیده ها معشوقه های ارباب تاریکی بعد یه مدت کشته میشن...وقتی که دیگه براش جذاب نباشن!بکهیون آهی کشید. جکسون حرف درستی میزد!
- الان ماه کامله، ماه کامل بعدی مخفیانه بیاید به قصر سانتی ور، اگه اوضاع خوب نبود من همراه یونا میایم به ورودی قصر تا باهم فرار کنیم...اگه نیومدم پس بدونید اوضاع خوبه!- اگه اوضاع خوب نبود، ولی تو نتونستی بیای چی؟!
- نگران نباش جکسون! خودمم نتونستم بیام یکی از معشوقهاشو تحت کنترل میگیرم، میفرستمش تا براتون خبر بیاره...
جکسون ناچار سری تکون داد.
ایون وو با اشاره به دختربچه الف، که گوششو تیز کرده بود و به حرفا گوش میداد، گفت
- بهتر نیست جای این کارا، با استفاده از دخترش مجبورش کنیم عقب نشینی کنه؟! یا حتی شاید حاضر شه بخاطر جون دخترش، تسلیم شه!بکهیون داغ کرده از پیشنهاد ایون وو، سمت خون آشام خیز برداشت تا جواب حرفشو با مشتی تو صورتش بده ولی گرگینه لونای خشمگین رو توی بغلش گرفت و کنترلش کرد
- باشه آروم باش .....ولش کن...
بکهیون عصبی همونطور که سعی میکرد مشتاشو از بغل جکسون توی صورت خون آشام بکوبونه، فریاد زد
- ایون وو...جرات داری یه دفعه دیگه همچین پیشنهادی بده تا خودم همینجا بکشمت...اون دختر منم هست!
دختر بچه با نگاهی به بکهیون عصبانی، اخماشو توهم کرد سمت پسر خون آشام دویید و لگد محکمی به ساق پاش زد
- هیونی...اذیت نکن!پسر خون آشام از درد آخی گفت. ساق پاشو مالش داد. رو به بکهیون گفت
- بچتم مثل خودت قاطیه. باشه فقط پیشنهاد دادم نگفتم که حتما انجامش بدیم- تو فقط نظر نده همین!
پسر خون آشام سری برای لونای عصبی تکون داد
- باشه معذرت میخوام، من میرم تا نگاهی به بیرون بندازمجکسون با رفتن ایون وو، بکهیون رو ول کرد.
دختربچه به پای چپ بکهیون چسبید و با لحن شیرینی به حرف اومد
- هیونی...اخم نکنه...ما کجا بریم؟!بکهیون کلافه نشست دخترشو روی پاش نشوند. بوسه ای رو لپای آویزونش زد
- خوشگل من...معذرت میخوام...ما قراره با اون مردی که روی پیشی دیدی بریم به قصرش
YOU ARE READING
Dark Luna
Fanfiction👑عنوان: لونای تاریکی 👑کاپل: چانبک 👑ژانر: سوپرنچرال فانتزی رمنس اسمات امپرگ انگست 👑نویسنده: golabaton 👑وضعیت: کامل شده 💌✂️خلاصه بکهیون انسانی که ناخواسته به عنوان لونای جدید انتخاب میشه. از بین پنج آلفا، پارک چانیول به عنوان جفتش انتخاب میشه...