S 2-4

2.3K 646 172
                                    

بکهیون قبل بیدار شدن گرگش، شخصیت قوی و مستقلی داشت دقیقا مثل یک آلفا. ولی حالا احساس ضعف و ناتوانی میکرد!
مثل هر امگایی، این ضعفش فقط با اون الف جادوگر که الان آلفاش محسوب میشد، از بین میرفت...چطوری؟ با لمسش، محبتش، توجه اش...

بعد رفتن یونا، پسر گرگینه به خونه برگشته بود. نصف وجودش که تحت اختیار گرگش بود، وادارش میکرد پیش جادوگر بره و چیزهایی که یونا بهش گفته بود رو انجام بده، نصف دیگه وجودش یعنی همون روحیه تخس و رام نشده اش، هنوزم جادوگر رو نپذیرفته بود، بهش تشر میزد و جلوشو میگرفت!

بکهیون بعد یک ساعت کشمکش، تصمیم‌ گرفت همچین فکر احمقانه ای رو از سرش بیرون بندازه، خوشبختانه اون نصفه تخسش قویتر بود و مانع این کار بی شرمانه شد!
ولی تا وقتی تونست مانعش بشه که، پسرک خبر اینکه ارباب تاریکی یک کوتوله، یک الف، یک یونی کورن رو تا الان تایید کرده رو اتفاقی از زبون پدرش وقتی با مادرش صحبت میکرد، نشنیده بود!

به محض شنیدن همچین چیزی استرس کل وجودشو فرا گرفت. عصبانی  و دلخور شد، در عین حال بینهایت ترسید!

پسر کوچیک دلشوره و اضطراب زیادی بخاطر از دست دادن آلفاش داشت. کارهای که الان میکرد کاملا تحت اختیار گرگ درونش بود!
گرگش وحشت زده وادارش میکرد زودتر خودشو به جادوگر برسونه و هرجور شده اونو تحت تاثیر قرار بده تا آلفاش کنار خودش بمونه و مال خودش باشه...نه کس دیگه ای! شاید بخاطر همین خیلی راحت حرفهای دخترک الف رو پذیرفت و تصمیم گرفت انجامش بده!

بدون اینکه به خانواده اش چیزی بگه، تبدیل شد و راه قصر رو در پیش گرفت...قصری که میدونست کدوم سمته و به طور عجیبی راهش رو کاملا بلد بود! انگار که بارها همچین جای رفته...

*******************

پسر گرگینه نفس زنان تمام طول راه رو دویده بود، حالا توی دالان های قصر که زیادی خلوت بود با همون حالت گرگیش میگشت تا ارباب تاریکی رو پیدا کنه...
با دیدن نگهبانهای شرور بیشماری که پشت درب بزرگی ایستاده بودند فهمید که احتمالا چیزی که دنبالشه رو پیدا کرده!

در پشت دری که پسر گرگینه بهش خیره بود، جمعیت زیادی از شش گونه مختلف، توی تالار بزرگ جمع و منتظر انتخاب آخر جادوگر بودند. نصف جمعیت سمت راست و نصف دیگه سمت چپ سالن ایستاده بودند، ارباب تاریکی در وسط و انتهای تالار با مراقب نگهبانهاش نشسته بود. فضای رو به روش که مستقیم به در دید داشت، خالی بود.

از چهار گونه، چهار نفر انتخاب شده بود و حالا نوبت گونه آخر یعنی خون آشام ها بود که نفرات برگزیدشون رو جلو بیان تا ارباب تاریکی از بینشون اونی که میخواست رو انتخاب کنه...

Dark LunaWhere stories live. Discover now