S 2-3

2.4K 658 217
                                    


- بچه گرگ چموش...چندبار دیگه میخوای انجامش بدی؟!!

رایحه خاکی که از سینه جادوگر میومد به قلب بکهیون آرامش میداد...مثل گرمای تنش...
همین آرامش بکهیون رو میترسوند! چون بهش میفهموند دقیقا ویژگی ها یک امگا رو تو وجودش داره...حس وابستگی و نیاز به یه آلفا و یک پسر !!!!

یعنی الان واقعا با این جادوگر جفت شده بود؟! لعنت!!!
حرصی دندوناشو محکمتر بهم فشار داد و گوشت الف رو بیشتر شکافت! اینکارش باعث شد انگشتای جادوگر تو گودی کمرش چنگ شن

- بسه دیگه...
چانیول با جدیت بکهیون رو به زحمت از خودش جدا کرد. با پوزخند کجی گفت
- خوبه مشتاق نبودی!

بکهیون حالا که گرگش آروم گرفته بود تازه میفهمید چیکار کرده، فقط چند لحظه تحت تاثیر گرگش قرار گرفت و ارباب تاریکی رو مارک کرد!
چطوری باید این روی وجودش رو‌ کنترل میکرد؟! اصلا میشد همچین چیزی رو کنترل کرد؟! مطمئن بود که جواب سوالش نه! الان دقیقا به چیزی تبدیل شد که جادوگر ازش میخواست!
یک لونا...یک امگا...
هر دو یک چیز بودند، فقط اسمشون فرق داشت! در هر دو صورت بکهیون باید یه معشوقه میشد...یه زیر خواب...و درک کردن و پذیرفتن همچین چیزی سخت بود! باید بیشتر مقابل خواسته ارباب تاریکی مقاومت میکرد و راحت از موضعش کوتاه نمیومد...

اما خود بکهیون همون موقع با بیدار شدن گرگش فهمید توی این راه شکست‌ خورده...از کجا میدونست؟!
اینکه دلش میخواست به پسر الف بچسبه و لمسش کنه، اینکه دلش میخواست با شیطنت سر به سرش بذاره و لبهاشو ببوسه، یا خودشو لوس کنه تا پسر بزرگتر نازشو بکشه...هیچ کدوم از اینها رو تا یک ساعت پیش نمیخواست، ولی حالا انگار با‌ نخواستنش، عذاب میکشید...انگار به دنیا اومده بود تا همچین چیزایی رو بخواد!
این حسهای عجیب بهش میفهموند دیر یا زود باید با این موضوع که یه امگاست کنار بیاد! شایدم همین حالا باهاش کنار اومده بود، فقط چون خیلی عصبانی بود به روی خودش نمیاورد...

اخم کرده با زبون خون دور لبشو لیسید و نگاه چپی به چانیول انداخت.
بکهیون عصبانی بود!
و پسر موقع عصبانیت هیچوقت به خواسته های قلبش توجه نمیکرد...شاید اگه زندگی قبلیش رو یادش بود اینطوری تند با الف جلوش برخورد نمیکرد!

پوزخندی به چانیول زد، خشمگین بهش پرید
- اینو اشتیاقم فرض کردی؟! من فقط این کار رو انجام دادم تا دیگه نتونی به هیچ دختر یا پسری تجاوز کنی...درسته مارکت‌ کردم ولی قرار نیست رابطه ای داشته باشیم...پس الکی دلتو خوش نکن

چانیول خونسرد با انگشت گردن مارک شدش رو نشون بکهیون داد
- این مارک یه معنی دیگه هم میده، اینکه تو هم با هیچ کسی غیر من نمیتونی باشی هیونا...

Dark LunaWo Geschichten leben. Entdecke jetzt