S 2-9

2.5K 641 148
                                    

بکهیون نگاهشو به ماه کامل داد. احساس سرما میکرد، شدیدا میلرزید ولی با وجود یخ بودن بدنش عرق کرده بود...مایع سوزناکی از توی معدش تا گلوش، بالا پایین میشد و بهش حالت تهوع میداد. استرسی که داشت هر لحظه بیشتر بیشتر میشد. تا چه حد عاشق چانیول بود که فقط بخاطر  ترس از انتخاب نشدن داشت از پا درمیومد!
با کمک لباس و بازوش عرق پیشونیشو پاک کرد. دلش میخواست گریه کنه ولی نمیدونست چرا...شاید چون درد داشت! درد روحی؟! درسته، ولی درد جسمی هم امونش رو بریده بود. تمام بدنش داغ میشد بعد یخ میکرد، انگار فشرده میشد...انگار خراشیده میشد... این براش زجر آور بود...از بد حالی زیاد، دلش میخواست بخوابه همینجا، روی سکویی که هزاران نفر از جلو بهش زل زده بودند. ولی نمیشد...اصلا با این حجم از نگرانی و تشویش خوابش نمیبرد! هنوز مراسم تموم نشده بود، هنوز چهار نفر دیگه امیدوارانه، کنارش روی سکوهای دیگه ایستاده بودند تا به عنوان لونا انتخاب شن...تا رقیبش باشن...تا چانیول رو ازش بگیرن...اون دوباره تنها بشه...مثل همیشه...بی پناه و طرد شده....
فکرهای منفی زیادی توی سر پسر گرگینه بی رنگ شده میچرخید.
فکر میکرد شاید چانیول فهمیده دروغ میگه از عمد ساکت مونده و به روش نیاورده تا الان با کمک جادوش کاری کنه هرکی جز بکهیون انتخاب شه!
این فکر حال بد بکهیون رو به بدترین حالت ممکن رسوند...روی زانوهاش نشست و عقی زد ولی چیزی بالا نیاورد. دلش میخواست گریه کنه شدیدتر از چند لحظه قبل...دلش میخواست همین الان از روی این سکوی مسخره پایین بره و خودش تو آغوش چانیول بندازه...شدیدا به گرما وجود الف نیاز داشت...حس میکرد اگه تا چند لحظه دیگه اون گرما رو حس نکنه میمیره! نه الکی...جدی جدی میمیره...اینو حال خیلی بدش بهش میفهموند...

- سر جات صاف بایست گرگینه...داره شروع میشه...

بکهیون به زحمت تونست روی پاهای سستش بایسته، حتی سرشو بالا نگرفت ببینه کی همچین حرفی رو بهش زده!
چشمهاشو بسته بود و دعا میخوند...برای خودش...

ذهنش اما به یاد وقتی افتاده بود که چانیول برای بار دوم روی این سکوها ایستاده بود و غریبانه بهش زل زده بود...زمانی که شایعه شده بود آلفای کل خائنه...
حتما اون زمان چانیولم همچین حس بدی رو داشت! مگه چقدر پست بود که عمدی همچین عذابی رو به الف داده بود؟! چانیول بهش التماس کرده بود قبولش کنه و نخواد مراسم دوباره برگذار شه. ولی اون با بی رحمی ردش کرد...با بی رحمی الف عاشق رو توی این عذاب پرت کرد و خیلی بیتفاوت بهش زل زد تا مردن لحظه به لحظه شو ببینه...
اگه الان چانیول کاری میکرد تا انتخاب نشه، بهش کاملا حق میداد! اون مستحق این عذاب بود...این عذابی که دقیقا مثلشو به پسر الف داده بود...

من انتخاب میشم

گرگش با امیدواری و دلسوزی زمزمه کرد. احتمالا اونم فهمیده بود حال بکهیون تا چه حد بده...

Dark LunaWhere stories live. Discover now