7

6 2 6
                                    

ترسا جلوی یه هتل نگه‌ داشت و بعد از اینکه با عصبانیت درو کوبید سمت در ورودی حرکت کرد.
مایک که دست تنها مونده بود با یه دست کیف کوله پشتی و با یه دست قلاده ی شرلوکو گرفت و بدو بدو دنبال ترسا راه افتاد. وقتی رسید بهش غرغر کرد" چته؟!"
ترسا یه اسکناس گذاشت رو میزی که جلوی در ورودی بود و به هتل دار گفت که یه اتاق میخوان بعد با لحن بداخلاقی جواب مایک رو داد" هیچی... فقط موضوع اینه که من قرار نیست بمیرم و خودتم خوب میدونی آدمی که ماشین دزدیده و یکیو زیر کرده و - * به هتلدار که می‌پرسید چند سالشه گفت که خفه شه و یه اسکناس دیگه گذاشت رو میزش‌* و یه سری خلافکارو دور زده و ماشینشونو کش رفته نمیتونه انتظار یه زندگی عادی رو داشته باشه! "
مایک با صدای شاید زیادی بلند جواب داد" یه جوری میگی انگار من بودم که الکی به اون یارو گفتم بابام رئیسشه! من که مجبورت نکردم باهام بیا! اتفاقا دزدیدن ماشین جونز و * به هتلدار که می‌گفت نمیتونن سگ ببرن داخل سوئیت گفت که خفه شه و یه اسکناس دیگه گذاشت رو میزش* و حتی همون رفتن به یه جای بهتر هم ایده ی خودت بود! "
- اون موقع به آیندم فکر نکرده بودم!
+ شرمنده اما حقیقت اینه که باید همون موقع که به راس گفتی کودن به آیندت فکر میکردی!
مایک جواب داد و درحالی که به هتلدار که میخواست ماشینو جا به جا کنند میگفت خفه شه و یه اسکناس دیگه میذاشت روی میزش، کلید سوییتشونو برداشت.
ترسا همونطور که از پله ها بالا می‌رفت گفت" اما از اون میتونستم یه جوری خلاص بشم اما الان راس تو صندوقِ یه مشت خلافکاره که معلوم نیست میکشنش یا نه! شایدم بدتر! اون احتمالا بهشون میگه ما دو تا نوجوون بیشتر نیستیم که حتی به سن قانونی هم نرسیدیم و میان سراغمون و شک ندارم که سرویسمون میکنن! اما خب اینا واسه تو مهم نیست چون به هر حال میخوای بمیری دیگه... "
مایک درو باز کرد و رفت داخل اتاق نه چندان بزرگشان.
از اونجایی که از غرغر های ترسا خسته شده بود، کیفو پرت کرد روی کاناپه ی کوچک و گفت‌"میدونی چیه؟! بگو من مجبورت کردم! بگو من به زور مجبورت کرد م ماشین بدزدی و خودم راس رو له کردم که البته درسته و من خلافکارارو دور زدم! من یه تفنگ گذاشتم رو سرت و مجبورت کردم تا اونجا باهام بیای چون یه افسرده ی روانی ام!"
ترسا پوکر فیس اعتراض کرد" یکم کلیشه ای نشد؟ اون قسمت افسرده ی روانیش که درسته اما تو تفنگو از کجات درآوردی؟ "
مایک چشماشو در حدقه چرخوند و دستشو برد پشت شلوارش و...
ترسا با جیغ آرومی کشید" یا مریم مقدس!!! مایک اینو از کدوم گوری آوردی؟! "
و به کُلتی اشاره کرد که مایک خیلی خونسرد باهاش ور میرفت.
مایک جواب داد" از تو داشبورد... تو انقدر حواست به جاده بود که اصلا ندیدیش."
دروغ چرا ترسا حسابی هول کرده بود.
انگشتای دو دستشو لای موهاش فرو کرد و  نشست لبه ی تخت تا یهویی قشی چیزی نکنه.
مایک که عین خیالش نبود با تفنگش یکم سرشو خاروند و تا اون موقع ترسا یکمی خودش رو جمع و جور کرد. با دستش چشماشو مالید و با صدای گرفته پرسید" چیز دیگه ای هم پیدا کردی؟"
مایک همونطور که با تفنگ دیوارو نشانه می‌گرفت و بازی می‌کرد جواب داد " آره... اما قرار نیست ‌ازش خوشت بیاد"
ترسا پلک هاشو با عصبانیت روی هم فشار داد و پرسید" چی؟!"
-عام....
دستشو کرد تو جیبش و یه کیسه ی نسبتا کوچک درآورد.
ترسا که برای بار دوم گرخیده بود ناله کرد" ماری‌جوانا که نیست..... ؟"
مایک چشاشو تنگ کرد و متفکرانه محتویات کیسه رو بررسی کرد بعد گفت" چرا... به نظر من که ماری‌جواناس..."
ترسا سرشو توی دستاش قایم کرد و پرسید" حالا چیکار کنیم؟..."
- خب میریزیمشون تو توالت دیگه... البته موادو میگم و گرنه تفنگو که نمیشه انداخت تو توالت... بعدشم میریم این پولا رو یه جوری خرج کنیم...
ترسا بعد از کمی مکث گفت" فکر میکنی راس زندس؟ "
- نمیدونم... به احتمال زیاد یه جایی وسط بیابون ولش کردن... اگه اینجوری باشه تا فردا میرسه خونه‌ش...
+ و فکر میکنی به پلیس لومون میده؟
- نه اگه یه جوری بترسونیمش....داشتم فکر میکردم..... نه هیچی ولش کن.
+ خودتو لوس نکن. بگو دیگه... من هیچ ایده ای ندارم...
- فیلم میبینی؟
+ نه فقط خودت میبینی
- دیدی تو فیلمای جنایی شاهدو تهدید می‌کنند که اگه چیزی به پلیس بگه سرویسش می‌کنند...؟
+ و شاهدم همیشه به یه پلیس خفن میگه و آقا پلیسه خلافکارارو سرویس میکنه؟
مایک یکم فکر کرد "عااااااااممم... آره... اما! همیشه همه چی که مثل فیلما نیست.... راس که نمیدونه ما واقعا خلافکار نیستم و تقریبا مطمئنم با یه تهدید کوچولو ساکت میشه."
~~~
پ.ن: نظر بدیددددد🙃

when you'll die soonWhere stories live. Discover now