3

221 50 5
                                    

سوالی که این وسط پیش میاد اینه که..چرا به عقل خودم نرسید؟..

18:01

نامجون دست به سینه به ستون تکیه داده بود و با لبخند به صحنه نگاه می کرد.

جین بعد از تکمیل تمرین گروهش به سرعت از پله ها بالا رفت و وارد سالن اصلی شد.با دیدن نامجون کنار ستون، اول نگاهی به صحنه و جانگکوکی که تمام توانش رو توی حرکاتش جمع کرده بود و بی وقفه می رقصید و بعد به نامجون انداخت.

اروم به سمتش رفت و کنارش به دیوار تکیه داد.

-از پسش بر میاد مگه نه؟

-تا اینجا که خوب پیش رفته.داور ها رو اون پایین میبینی؟

خم شد و با دیدن سه نفر به همراه ویتوریو ابرو هاش رو بالا برد گفت-از چهره هاشون نمیشه چیزی فهمید.

نامجون سرش رو تکون داد و با لبخند به صدای ارامش بخش جانگکوک که همراه با موسیقی بی کلام می خوند گوش سپرد.

-اون پسر استعدادش رو داره..
جین هم حرفش رو تایید کرد و به نرده ها تکیه داد.
-لیجونگ چطوره؟..
نامجون با یاداوری پسر شیرینش لبخندی گوشه ی لبش نشست.
-دلش برات تنگ شده.وقت داشتی بیا با هم بریم دیدنش..
جین هم خندید و سرش رو تکون داد-منم حسابی دلتنگ شیطونیاشم..
مرموز نگاهش کرد و گفت-ولی باید به فکر سر و سامون دادن به زندگیت باشی ها..

-قبلا هم در موردش حرف زدیم.بیا فعلا بیخیالش بشیم..
از مرگ همسر عزیزش چند سالی می گذشت.و اون حتی حاضر نبود با زن دیگه ای سر قرار بره.چه برسه به ازدواج کردن..
و این جین بود که کل این سال ها تلاش می‌کرد نامجون رو به خودش بیاره..

جانگکوک اهی از سر خستگی از بین لب هاش خارج کرد.به سختی خم شد و تعظیم کرد اما نشنیدن صدای تشویق یا دست زدن انگار خستگی توی تنش رو بیشتر کرد.

جین و نامجون با دیدن به اتمام رسیدن اجرای جانگکوک.از بالا براش دست زدن.جین سوت بلندی زد که با دیدن اخم اقای ویتوریو سریع عقب کشید.

داور ها همچنان با چهره هایی خالی از هرگونه احساس فقط خودکار های توی دستشون رو روی برگه تکون می دادن.یکم بعد همزمان بلند شدن و بدون اینکه به پسر بیچاره که شب و روز در حال تمرین بود خسته نباشید بگن،از سالن به همراه اقای ویتوریو بیرون رفتن که همون لحظه جانگکوک از شدت خستگی روی دو زانوش فرود اومد.

جین از بالکن خم شد و بلند گفت-کارت حرف نداشت پسر!!اینبار اگه قبولت نکنن با پارو میفتم به جونشون!!

جانگکوک خسته خندید و سرش رو به نشونه ی تشکر برای جین تکون داد.تو هر شرایطی که بود،حرف های جین میتونست لبخندی به کوچیکی خط برگ بهش هدیه بده..
نامجون پایین کت جین رو کشید و گفت-بیا بریم نتیجه رو بگیریم..
جین هم سرش رو تکون داد و پشت سرش از سالن خارج شد..

𝘽𝙇𝘼𝘾𝙆 𝙎𝙒𝘼𝙉Where stories live. Discover now