«ندای دلم رو سرکوب میکنم،تا بتونم کنارت نفس بکشم».
آوای ویولن به قدری میخکوب کننده و خاص بود که کسی جرعت صحبت کردن نداشت.نورافکن ها چشمک میزدند و شعله ها همراه با گل های رز به دور مرد میرقصیدند.
آمفی تئاتر از جمعیت پر بود و حتی عده ای به روی پلکان ها ایستاده، و از اجرای بی نقص مرد لذت میبردند.
عرق از سر و روش میچکید و تا میتونست می رقصید.
جانگکوک درحالی که با چشم های درشت و درخشان یه صحنه چش دوخته بود،لبخندی مملو از غبطه روی لب هاش نشوند.
دستی به روی شونهش فرود اومد و متعجب چرخید، جیهوپ لبخندی به چهرهی پسر زد و کنارش ایستاد.
تهیونگ شنل پر مانندش رو تکون میداد و چشمهاش رو میچرخوند.حرکات اون مرد در هر حالتی اغواگرانه و جذاب بود.کسی نمیتونست چشم از صحنه برداره.
-هیچوقت از اجراش سیر نمیشم.
به نرده ها تکیه داد.نگاهی به صحنه،و سپس به جانگکوک انداخت.چیزی توی نگاه پسر براش عجیب بود.
-به چی فکر میکنی؟.
-به اینکه اگه میتونستم جزوی از اجراهای تک نفره باشم،چطوری میتونست باشه؟.
-خب،امتحانش کن.میتونم به عنوان معلم رقصت انتخابت کنم!.
خندید و سعی کرد بین صدای موسیقی و پچ پچ اطرافیان حرف بزنه.
-مرسی.اما داشتم به یک سری تصمیمات فکر میکردم.
جیهوپ یک تای ابروش رو بالا انداخت و گفت-دقیقا یعنی چی؟.مثل مرد به نرده نا تکیه داد و به تهیونگ نگاه کرد.با دیدنش ضربان قلبش به مرور بالا تر میرفت.مخصوصا وقتی چشم های خمارش رو میدید.خوب یادش میاومد دفعهی قبل کی اون چشمهای خمار رو دیده.اون موقع نزدیک تر و قابل لمس بود..
-یکجورهایی انگار تا الان خیلی بلاتکلیف بودم.با آزمون برای اجرای تک نفره اومدم لا فنیچه و درست بعدش برای تئاتر خانگی خواستنم.الانم مشخص نیست دقیقا قراره چیکار کنم.پس..
به چشمهای جیهوپ نگاه کرد و لبخند زد-میخوام به سنیور گاسمن بگو میخوام فقط تئاتر خانگی کار کنم.
-مطمئنی؟
-یعنی،چرا که نه؟اینکه بتونم برای یه مدتی از خودم دور بشم چیز باحالیه،بیشتر از اجرای تک نفره ازش لذت میبرم.به نظرم برای اجرای تک نفره خوب نیستم..
دوباره به تهیونگنگاه کرد،طی اون هفته پای تمام اجراهاش نشسته بود،خوب میدونست پایان نمایشش نزدیکه.مخصوصا حالا که ریتم آهنگ اوج میگرفت و پسرجوان توی هپروت شیرین خودش گم میشد.
YOU ARE READING
𝘽𝙇𝘼𝘾𝙆 𝙎𝙒𝘼𝙉
Fanfictionجانگکوک هرگز نمیتونست تصور کنه بتونه به عنوان یک بازیگر تئاتر،توی لا فنیچه شروع به کار کنه. درواقع همه چیز غیرممکن به نظر می رسید،تا وقتی که به اصرار نامجون،به تماشای مشهور ترین اجرای شب های لافنیچه میره.و اونجاست که با کیم تهیونگ آشنا میشه. رقصن...