°☆Mistake☆°

537 95 11
                                    

" خب رو کن ببینم چی داری؟" جیمین با لبخند گفتو امیدوار به پسر خیره شد.
پسر بزرگ تر دستاشو به نرده های بالکن تیکه دادو چشماشو بست نفس کلافه ای کشید و گفت:
" پارک جیمین رئیس مافیا از مین یونگی افسر پلیس چی میخاد؟"
جیمین تکخندی زدو گفت: " همون چیزی ک بخاطرش از تک تیر انداز من به افسر پلیس تبدیل شدی!"

" پارک جیمین دردسر ساز این فلشو بگیرو دست از سرم بردار." یونگی با کلافگی گفتو فلش رو سمت جیمین پرت کرد.
جیمین فلش رو رو هوا گرفتو با دلخوری گفت:
" هیونگ نیم هنوز بخاطر نقشه امروز ازم ناراحتی؟ باور کن چیزیم نمیشه."
یونگی نگاهی به سر تا پای حیمین انداختو لبخند محوی زد:
" شکی درش نیست ، تو عجیب ترین بچه دبیرستانی هستی ک به عمرم دیدم!"

" یا هیونگ من دیگه دبیرستانی نیستم ، الان دیگه ۲۵ سالمه"

"باشه همون ک تو میگی"

جیمین خواست دهن باز کنه ک صدای زنگ گوشیش مانع شد. گوشیشو از جیبش خارج کردو کنار گوشش گذاشت: " چیه چانیول؟"

"کجایی جوجه رنگی نمیتونم ببینمت."

"تو بالکن عمارتم تا ۵ مین دیگه میام تو سالن ، به نفعته همه چی رو درست پیش ببری."

" میدونم ، خرگوش وحشیت همه چیو بهم گفته اون لنتی بدون نگاه کردن به پرنده ای ک از جلوی پنجره رد پیشد بهش شلیک کرد هنوزم نمیفهمم این بچه هارو از کجا میاری."

پسر موبلوند تماس رو قطع کردو گوشیش رو تو جیبش برگردوند.
یونگی درحالی ک به سمت در ورودی سالن حرکت میکرد گفت: " بهتره خیلی صدمه نبینی. وگرنه خودم میکشمت."
و بعد از دید جیمین خارج شد.
پسر لبخندی زدو زیر لب زمزمه کرد:" ممنونم هیونگ!"
مکث کوتاهی کردو خطاب به جونگ کوک گفت:
" خرگوش کوچولو فالگوش ایستادن کار خوبی نیست!"
جونگ کوک از بالکن طبقه بالا پایین پرید و با صدای بلندی گفت: " نمیشنوم چی میگی هیونگ."
و بعد صدای خنده هاش گوش های پسر بزرگ رو نوازش کرد.
سکوت جیمین باعث شد خنده های کوک متوقف بشه و با حالت جدی تری به چشم های اتشین هیونگش خیره بشه: " باید مراقب باشم هیونگم گند بزرگ تری به بار نیاره!"

"کوک کافیه!" جیمین با فریاد گفتو دستشو روی پیشونیش کشید.

و در مقابل جونگ کوک هم فریاد زد:
" سر من داد نزن هیونگ ، نمیفهمم چرا گاردتو پیش اون انقدر پایین اوردی ک کنارش حرف از مافیا و ریاست میزنی ، اون یه افسر پلیسه میفهمی؟ قسم میخورم اگه بفهمه ک کی هستی اونم مثل همه ی اون افسر هایی ک تا حالا دیدی باهات رفتار میکنه..."
مکث کوتاهی کردو به سمت جیمین قدم برداشت با مشت روی شونه راستش کوبیدو ادامه داد:
" جای اون تیر هنوز روی بدنته هیونگ ، جای اعتمادت به مین هو هنوز روی شونته ، نزدیک بود بمیری و تو هنوز هر هفته سر قبر کسی ک با دستای خودت کشتیش دعا میخونی."

𝗪𝗶𝘀𝗵𝗲𝘀 𝗟𝗶𝘀𝘁Hikayelerin yaşadığı yer. Şimdi keşfedin