21

398 92 25
                                    

دو تا آپ کردم. مطمئن شید قبلی رو خوندید💖

******

_آره زین ... آره میخوام ازت یه ستاره بسازم‌.

جلو اومد و گردنم رو گرفت.

سعی کردم خودم رو عقب بکشم . اما محکم نگهم داشت.

_ یه ستاره که همه با حسرت نگاهش کنن.

نگاه خمارش رو به چشمهام دوخت : یه پسر که فقط مال منه...

_ ه-هی... ولم ‌کن ...

جلو تر اومد . از شدت بوی الکل بینیم رو چین دادم : آقای پین ...

توی حال خودش نبود : یک هفته وقت داری براش آماده شی ...

و بعد به طرز ناگهانی لبهاش رو روی لبهام گذاشت.

وحشت زده تکون خوردم اما نتونستم خودم رو عقب بکشم. اون چشمهاش رو بسته بود اما چشمهای من کاملا باز بود .

قلبم با سرعت بالایی میتپید . بدنم یخ کرده‌ بود و همزمان داغ شده بودم.

دستم میلرزید و احساس بدی تمام تنم رو گرفته بود .
سرم رو عقب کشیدم اما خودش رو محکم تر بهم‌تحمیل کرد .‌

دست زخمیم رو روی سینش کوبیدم تا شاید بیخیال من شه اما فایده نداشت .

وقتی عقب کشید هر دومون نفس نفس میزدیم...

تنم به لرزه افتاده بود . نمیدونستم چیکار کنم. کاملا سردرگم بودم و توی هاله ای از گیجی فرو رفته بودم.
نگاهش کردم. با چشمهاش داشت تمامم رو بررسی میکرد.

نالیدم : م-من...

قدمی عقب رفتم . همچنان داشت نگاهم میکرد.

یه قدم دیگه عقب رفتم و بعد چرخیدم و از پله ها بالا دویدم.

میتونستم با هر چیزی کنار بیام اما این ...

حرفهای دیوید توی سرم پیچید :

"چیو نمیدونم؟ دارم میبینم . فکر کردی متوجه نمیشم آقای پین از زین خوشش میاد ؟ "

در اتاق مشترکم با لئو و دیوید رو باز کردم و بعد بلافاصله روی تختم رفتم.

دستم رو روی لبهام گذاشتم و سعی کردم خاطره ای که از ذهنم عبور میکرد رو فراموش کنم .

" ماسکم رو بالا کشیدم و وارد بار شدم. صدای موسیقی گوش هر کسی که به این محیط عادت نداشت رو کر میکرد .

مردم به هم میلولیدن و توی حلق هم فرو میرفتن.
جایی که باید می ایستادم ایستادم تا مشتری جدیدم رو ببینم .

پسر های جوون و خوش هیکل روی میز ها میرقصیدن و به طرز جالبی مثل زنها عشوه میریختن.

نگاهم روی مردی که چند میز اون طرف تر نشسته بود و پسر ها رو دید میزد قفل شد .

مرد خوش چهره و جذابی بود و نگاه پر هوسش باعث میشد حتی جذاب تر به نظر برسه ‌.

نگون سار cyclamen Où les histoires vivent. Découvrez maintenant