23

414 98 64
                                    

توی محیط باز رو به جنگل نشسته بودم.

من،

بوی نم و سرما ،

بوی چوپ ،

بوی جنگل و تلخی سیگار بین لبهام.

دست شکسته ام رو روی زانوم گذاشته بودم. داشتم فکر میکردم که چیشد ؟

شاید خواب بودم. شاید هنوز توی اتاق کمرون خوابم و لیام هرگز به اون خونه بر نگشته .

چه بلایی سر تصوراتم اومده بود. جرویس پندلتون ؟‌

نه اون یه حامی نبود . اون بابا لنگ دراز نبود .

اون یکی بود بد تر از جیک.  یه وحشی خودخواه.  یه قاتل بی رحم .

کسی که زندگیم رو شبیه علامت سوال کرده بود.

و  من دیگه نمیدونستم چطور میتونم با این همه مصیبت به زندگیم ادامه بدم‌

اون قهرمان رویاهای شبانه من بود اما حالا... خودش بلا بود.  درست نمیشناختمش ‌.

هیچی ازش نمیدونستم.  احساس میکردم دارم توی تاریکی حل میشم.

من نمیخواستم بمیرم. کشتن من برای لیام کاری نداشت.
اصلا چرا باید میخواست من رو پیش خودش نگه داره؟
اون به من نیازی نداره .

پس اصلا چرا از اول من رو از پرورشگاه بیرون آورد که به اینجا برسه؟ 

_ عااه‌..‌.

از عصبانیت نالیدم.

" بعدا همه رو بهت میگم . بعدا... وقتی خطری تهدیدمون نمی‌کرد. وقتی همه چیز آروم شد ."

صداش تو گوشم پیچید. پک دیگه ای به سیگار زدم . این حق انتخاب حتی شبیه حق انتخاب هم نبود . به نظر نمیومد پیشنهادش قابل رد کردن باشه.

"من میتونم تو این مورد جدی باشم."

عصبی موهام رو چنگ‌زدم: عاااااه....

_ چته؟

با صدای کمرون از جا پریدم : ترسیدم عوضی .

خندید.  اومد کنارم نشست .

_ به چی انقدر عمیق فکر میکنی ؟

پاکت سیگار رو از جیبم بیرون کشید .

آه کشیدم : نمیدونم کَم... مغزم داره آتیش میگیره. دلیل هیچی رو نمی‌فهمم. همه چیز.... خیلی بی منطق به نظر میرسه.

فندک جرقه ای زد و سیگارش روشن شد سیگار و از بین لبهاش برداشت  : چی غیر منطقیه؟ پیشنهاد آقای پین ؟

شوکه نگاهش کردم: خبر داری؟

سر تکون داد و پک دیگه ای کشید : اون ازت خوشش میاد. این بهترین راه برای توئه.

اخم کردم : شماها چتون شده؟ اون یه مرده و من‌یه پسر بچه .

_ هی... بیخیال سن فقط یه عدده .

نگون سار cyclamen Onde histórias criam vida. Descubra agora