_ این.. اینجا چـ... چهخبره؟
اسکارلت جوهانسن بعد از بیهوشی طولانی مدتش وقتی چشمهاش رو باز کرد با صحنهی عجیب و غیر منتظرهای رو به رو شد.
دو مرد، که بهاندازهی نیمههای یک سیب بهم شبیه بودن بالای سرش ایستاده بودن. هنوز اونقدر هوشیار نشده بود که تشخیص بده کدوم یکیشون رابرت و تونیه.
رابرت دست راست و تونی دست چپش حامل دستکشهای زره آیرونمن بود و اونها بهحالت تهدید آمیزی صورت اسکارلت رو نشونه گرفته بودن.
_ صبح به خیر مامور رومانوف!
تونی گفت. اسکارلت با تعجب سرش رو فشار داد. درد خفیفی تو سرش پیچیده بود._ شما دو نفر چرا سعی نمیکنید مسالمتآمیز حلش کنید؟
مارک روی زمین کنار اسکارلت نشسته بود. دست اسکارلت رو گرفت و فشار داد._ تو فکر میکنی میشه یه جاسوس روس رو بهجز تهدید و سکس به زبون اورد؟
_ اون جاسوس نیست.رابرت مداخله کرد:« اگر باهامون همکاری کنه و حقیقت رو بگه اتفاق بدی نمیافته. نگران نباش رفیق.»
_ چرا هیچ حرفی نمیزنی؟
مارک که همچنان دست اسکارلت رو گرفته بود پرسید. اسکارلت بیحال سرش رو چرخوند و گفت:« چه اتفاقی افتاد؟ چرا بیهوش شدم؟»
مارک دهنش رو باز کرد تا جواب بده اما تونی پرید وسط حرفش:« تو قراره بهمون توضیح بدی رومانوف. و بعدش بهمون میگی راجرز کجاست و نقشهاش چیه.»_ این چرت و پرتا چیه؟
رابرت سرش رو چرخوند به طرف صاحب صدا. کریس تو آستانهی در ایستاده بود و با اخم به تونی و رابرت نگاه کرد.
_ اون اسکارلته؟ شما دوتا دارید چیکار میکنید؟تونی زیر لب غرید:« مزاحمی.»
_ چی؟!کریس با قدمهای محکمی به طرفشون حرکت کرد. رابرت همچنان که با دستش اسکارلت رو هدف گرفته بود، چرخید به کریس نگاه کرد.
_ هی هی. آروم باش. بهت توضیح میدیم ماجرا از چه قراره فقط کافیه که بسپاریش به مـ....مارک فریاد کشید:« نه!»
و قبل از اینکه اتفاق دیگهای بیوفته دست راست رابرت رو بالا گرفت و بلافاصله پالس انرژیای با سر و صدا شلیک شد و رابرت چند قدم به عقب پرت شد._ فکر کردی داری چه غلطی میکنی؟
کریس ناخودآگاه با عصبانیت فریاد کشید.رابرت با چشمهای گرد و دهن باز به جای فرورفتگی و سوختهی دیوار خیره شد. دود ضعیفی همراه گرد و غبار داخل اتاق پیچید. اسکارلت روی زمین دراز کشیده بود و بازوهاش رو محافظ سرش گذاشته بود.
YOU ARE READING
The world without border
Fanfiction[ جهان بیمرز ] 💫این یه توهم نیست! این عوارض جانبی ناشی از مصرف مواد مخدرم نیست. این یه دنیای بدون مرزه.. و لوکی؛ خدای شرارت. کسی بود که این مرز ها رو درهم شکست•🔥 { چی میشه اگر شخصیتها با بازیگراشون روبرو بشن؟!}