_ چجوری باید از اینجا خلاص بشیم؟
_ شاید همونجوری که اومدیم.
_ من با تسرکت به دنیای این بازیگرا اومدم. ولی یادم نیست چطور رسیدم به این دنیای جدید.لوکی روی زمین نشسته بود و با علفهای هرز بلندی که دورش رو گرفته بودن بازی میکرد.
_ هیچایدهای ندارم چه اتفاقی افتاده.
_ تو چطور اومدی اینجا؟
_ از یه دریچه.
_ چه اسم احمقانهای.استفن درحالی که چهارزانو معلق روی هوا، رو به روی سیاهیِ نامتناهی ابدیت نشسته بود گفت:« فکر نمیکردم بتونم یه بیگ بنگ واقعی ببینم.»
_ بیگ بنگ؟
استفن نفس عمیقی کشید. به لوکی که درست کنارش نشسته بود و زانوهاش رو بغل گرفته بود نگاه کرد.
_ جهان با یه انفجار آغاز میشه و تو اولین ثانیه زمان و مکان بوجود میآن. از تکینگیای که همهی هستیِ عالم رو تو خودش نگه داشته.
_ گینونگاگپ
( ginnungagap )
_ چی؟!لوکی سرش رو بالا گرفت و به آسمون خیره شد. چشمهاش بیدلیل میدرخشید. انگار از اونجا میتونست سرزمینش، ازگارد رو ببینه.
_ شکاف عظیمی که بین موسپلهایم و نیفلهایم بود. جهانِ ما از اونجا شروع میشه. انفجار آتش و یخ.
_ بهنظرت انفجار این جهان چی بوده؟
_ نمیدونم. تنها چیزی که یادمه پتک ثور بود که از ناکجا اومد. اون خیکی هیچ پتکی نداشت.
_ صبر کن. اون چاق بود؟لوکی چشم رو بست و دست کشید تو موهاش. اخم کرد و کرد و گفت:« کاش میتونستم اون قیافهی مسخرهشو از ذهنم پاک کنم.»
استفن به لوکی نزدیکتر شد. خیلی دقیق خیره شد بهش. انگار که داشت دونه به دونه چروکهای رو صورتش رو میشمرد.
_ اون ثور... حق با توئه هیچ پتکی نداشت. اونی که اونجاست...
_ مثل روز اولشه. احمقِ عضلهای.
_ تام رو میشناخت.
_ پس اون نمیتونه یه ثور جدید باشه.لوکی سرش رو بالا گرفت و به استفن که با تحیر داشت تکههای گمشدهی پازل رو جمع میکرد؛ لبخند زد.
_ تو مطمئنی چیز دیگهای باعث اون انفجار نشده؟
استفن به لوکی نزدیکتر شد.
_ تو یه سنگ بینهایت داری.لوکی بدون گفتن کلمهای سر تکون داد. دستش رو گرفت بالا و استفن منتظر ظهور اون مکعب درخشان آبی رنگ به دستش نگاه میکرد.
تا اینکه لوکی دستش رو مشت کرد و مثل شعبده بازهایی که یه سکهی یک سنتی رو برای بچهها غیب میکنن؛ دستش رو باز کرد و با حالت نمایشیای چرخوند.
YOU ARE READING
The world without border
Fanfiction[ جهان بیمرز ] 💫این یه توهم نیست! این عوارض جانبی ناشی از مصرف مواد مخدرم نیست. این یه دنیای بدون مرزه.. و لوکی؛ خدای شرارت. کسی بود که این مرز ها رو درهم شکست•🔥 { چی میشه اگر شخصیتها با بازیگراشون روبرو بشن؟!}