+18
اتاقی که مَستر و همسرش مشترکا ازش استفاده میکردن با دکور تیره، تماما پر بود از بوی هورمونهای شهوتبرانگیز و عرقی که از پوستای تبدارشون تو هوا میپیچید. هوای ابری ظهر باعث میشد فضای نیمهتاریک اتاق حفظ بشه و حینی که بقیه تو طبقه پایین نهار میخوردن، بکهیون لبروی هم میفشرد تا صدایی ازش بیرون نیاد.آینهی ایستاده با قاب سلطنتی زیباش، کنار پنجرهی بلند با پردههای کنار رفته و منظره باغ برفی پشت عمارت قرار گرفته بود، و مَستر با بدن درشت و برهنش جلوی آینه روی صندلی مجلل و بزرگش نشسته و همسر عریان و ریزجثهاش رو با چسبوندن کتفای بکهیون به سینه خودش روی پاهاش نشونده بود. انداختن ساقدستای قویش زیر رانهای درشت بکهیون، بهش این اجازه رو میداد جسم سبک همسرش رو براحتی برای ضربهزدن داخلش نگه داره.
بکهیون هنوز در اثر موادمخدر هوشیاریش از محیط صفر بود اما ادوارد نمیتونست جلوی شهوت و لذتشو بگیره که دیدن چهره افسونگر و بدن شیشهای همسرش تو آینه، اینچنین داخل خونش جاری میشد. با چسبوندن دندوناش روی شونه استخونی بکهیون، خیره به چشمای خمارش از توی آینهی جلوشون خرخر کرد:
-فقط یه پادشاه لیاقت داره روی این صندلی بشینه و اینطوری بودنت رو ببینه بکهیون...من هرکاری میکنم برای لایق تو بودنه لعنتی من...آههه...میتونی خودتو ببینی؟ نگاش کن بکهیون!
عضو بزرگ و سخت مرد بیهیچ عجلهای آروم و طولانی تا ته داخل پسر میرفت و بکهیون بیتوجه به دردی که رانهاش بخاطر باز و بالا نگه داشتهشدن تحمل میکردن، با رها کردن سرش رو شونهی همسرش، از پشت پلکای خیسش که نمیدونست از درده، لذت یا خماری، به تصویرشون تو آیینه روبهرو زل زده بود. هیچچیز نمیفهمید و تنها بدنش بود که بخاطر موادمخدر، مثل آتیش شومینه کنار آیینه، داغ و قرمز میسوخت.
ادوارد روی گردنش نالههای بم و مردونه میکرد و دندوناش بقدری روی شونهاش سابیده شدهبودن که جاشون کبود و خراشیده بود؛ اما بکهیون حس نمیکرد و چشمای خمارش فقط به آیینه نگاه میکردن که بدن لاغر خودش چطوری اون جسم خارجی رو داخل میکشه و وقتی عضو مرد خارج میشه شکمش با خالی شدن جاش پایین میره. ادوارد جنون این صحنه رو داشت.
وقتی انگشتای مرد زیر زانوش چنگ شدن و با بالاتر کشیدنش، نگاه بکهیون به عضلات رانهای بزرگ همشرش افتاد که برای تا ته فرو کردن عضوش اونارو منقبض میکرد. این پوزیشن باعث میشد بکهیون هیچکاری ازش برنیاد درصورتی که اونم به عنوان یه مرد میخواست حین رابطه نقش داشته باشه و این پوزیشن به طور کلی اونو سرکوب میکرد. ادوارد دیوونه از گرمایی که موادمخدر توی حفره پسرکش ایجاد کرده بود سرشو روی صندلی عقب انداخت و ناله کلفت بلندی کرد:
-آههه بکهیون تو یه بدبختی که نمیتونی خودتو جوری که من دارم حست میکنم حس کنی...عزیزم تو حتی یه گناه هم نیستی اما برای مال این دنیا بودن زیادی لذتبخشی...
YOU ARE READING
Undertaker (COMPLETED)
Fanfiction✫چانیول، یه بوکسر زیرزمینی 35 سالست که تو روسیه همه به اسم رایان میشناسنش و از بعد تصادف پارسالش، دنبال گذشتش و شخصی که از بعد تصادف فراموشش کرده میگرده. ✫بکهیون، بهترین بالرین و پاتیناژکار 28 ساله روسیهست که به جز رنگ موهاش، انگار صورت و لحن و رف...