𝑪𝒉55

3.4K 1K 202
                                    

ادامه فلش‌بک:
آخرشب بود و چانیول با کوله‌ای که روی شونه انداخته بود از سوییتش توی دلفین‌سیاه خارج شد و بی‌توجه به رینگی که توی سالن اصلی انقدر سروصدا به‌پا کرده بود، با ماسک سیاهش سمت در مخفی جنوبی زیرزمین راه افتاد. از بعد دعوای دوشب پیش با بکهیون تو کوچه پشتی لوپین، چیزی مثل سم تو خونش جریان پیدا کرده بود که هر کار و هرلحظه رو بهش تلخ میکرد. صدای بغض‌آلود اما محکم بکهیون وقتی گریه میکرد یک ثانیه هم از سرش بیرون نرفته بود.

"تو نمیتونی انقدر خودخواه باشی که بزاری یکسال شور و عشقم برای مردی مثل تو اسم هرزگی بگیره و تا ابد بهم حس خواری بده!! تو نمیتونی چانیول!!!"

چانیول آدمی نبود که بخواد به کسی حس بی­ارزش بودن بده. لعنت بهش که به احمقانه‌ترین شکل ممکن حس میکرد دلتنگ کسیه که حتی خیابونی رو باهم قدم نزدن اما اون تو تمام ثانیه هاش داشت رژه میرفت. تنها موندن، فکر و خیال بیشتر به جونش میانداخت و خوابیدن، کابوس از دست دادن بکهیون رو فقط چون اونو عاشق خودش کرده بهش میداد. یه حادثه تکراری.

شب و روزش به طرز عجیب و غیرقابل تحملی حول فکر کردن به نامزد لرد ادوارد میچرخید. برای هزارمین بار از خودش پرسید چی شد که به بکهیون تورگنیف اجازه وارد شدن به خلوتش رو داد؟ وقتی داشت از پیچ راهرویی که به مسیر خروجی میرسید میگذشت شخصی از پشت بهش برخورد کرد که گویا عجله زیادی برای زودتر خارج شدن از زیرزمین داشت. اون مرد سریعا عقب کشید و دستاشو بالا گرفت:

-هی مرد من واقعا متاسفم...

مرد بور و طاس که زنجیرهای زیادی به خودش انداخته بود به محض شناختن بوکسر برترشون باوجود ماسک سیاهش، ابرو بالا انداخت. با دیدن چانیول که خم شده بود و چیزی از روی زمین برمیداشت مکث کرد. چاقویی که از جیب کت چرم چانیول افتاده و حالا داشت سرجاش برمیگردوند نگاه مرد طاس رو به خودش گرفت:

-میدونی رایان...جوکر میگه از تفنگا خوشش نمیاد. چون سرعتشون بالاست، بجاش از چاقو استفاده میکنه تا آخرین نگاه تو چشماشون رو ببینه...یادمه فیلم زیاد میبینی نه؟

-مال من نیست.

-جالب شد. چون حرفه‌ایه.

کریستوف که مردی جوون، بور و طاس و البته خونگرم بود با لحن سرگرم کننده‌ای شوخی کرد. اونا باهم صمیمی و هم‌سن بودن و دلیلشم تاحدودی این بود که کریستوف دستیار و نزدیک ترین فرد به سهون تو زیرزمین بود و اونا برخوردای زیادی باهم داشتن از همین بابت مرد روسی به خودش اجازه میداد با اون بوکسر راجب چاقو تبادل نظر و شوخی کنه. چانیول بعداز مطمئن شدن از جای چاقو تو جیب کتش، ماسکشو که باعث میشد آدمای کمتری به پروپاش بپیچن، بالاتر کشید و آهی کشید:

-برای اون احمق کوچولو احتمالا فقط اسباب‌بازیه. دیشب تو سوییتم جاش گذاشته بود. فکر کردم برای میز بازی امشب بیاد تا بازم قرض جدید بالا بیاره اما نیومده بود و معلوم نیست کدوم گوریه که موبایلشو جواب نمیده.

Undertaker (COMPLETED)Tempat cerita menjadi hidup. Temukan sekarang