بکهیون بعداز اینکه به سرخدمتکار کیم دستور داد تا روی بقیه خدمه برای فراهمسازی مقدمات امشب نظارت داشته باشه، همراه مرد بوکسر راهروها و سالن های متعددی رو پشت سر گذاشت تا به ساختمان دیگهای رسیدن و در طول مسیری که تو سکوت طی شده بود، تلاش میکرد حس بد و عذابآورِ دوباره کنار این مرد بودن رو از خودش دور کنه.
چانیول همراه پسر جوون مسیر تزئین شده رو تا طبقهی سوم دنبال کرد و طی ویدئوهایی که دیروز از بکهیون توی اینترنت دیده بود تا شاید پسر ورزشکار رو یادش بیاد، متوجه شد طرز راه رفتن و هاله جادویی که همیشه اطراف این پسر هست، بخاطر ظرافت و فریبندگی حرفهاشه. اون برای بودن تو یه باند جنایتکار زیادی شبیه ساحرههای بهشتی بود.
اینبار پی برد تو این عمارت نه تنها اثری از پرتره تزارها به چشم نمیخوره، بلکه دیوار و سقفها با طراحی های مینیاتوری و زن و مردهای برهنه پر شده. حالا دیگه میدونست طبیعیه کسایی که تو باند موادمخدر کار میکنن، حس میهنپرستانه نداشته باشن. بکهیون بعداز گذشتن از درهای مختلفی تو راهروی عریض و مجلل، در دولنگه و زیبایی که متعلق به اتاق موسیقی بود رو باز کرد و داخل رفت.
اتاق تاریک بود و درکنار پیانوی سفید، پردههای حریر بالکنی که عرض زیادی داشت کنار رفته بودن و نمای باغ سفیدی که زیر نور ماه میدرخشید رو به نمایش میگذاشت. بکهیون حینی که به طرف میز گوشهی اتاق میرفت سکوت بینشون رو شکست:
-بابت رفتار سوهیون متاسفم. مهم نیست چندبار بهش بگیم که با غریبهها صمیمی نشه چون بهرحال اینکارو میکنه.
-من غریبه نیستم.
بکهیون با این حرف ایستاد و با کمی چرخیدن سمت مرد، بهش نگاه کرد. چانیول چیزی نگفت چون برداشت بکهیون از این حرف به عهده خودش بود. پسرکوچکتر هم تصمیم گرفت معنی نزدیک حرفشو برداره و وانمود کنه حق با اونه و منظورش از غریبه نبودن، خطری نداشتنه.
سرشو تکون داد و دوباره چرخید و با رسیدن به آباژور کنار میز، روشنش کرد و چانیول فهمید این اتاق لوستر نداره. انگار صاحبش موسیقی رو با تاریکی دوست داشت. نور زرد کمرنگی فضارو در بر گرفت و بکهیون کشوی مد نظرش رو از میز جلوش بیرون کشید اما صدای بم چانیول از پشت سر، گوشاشو هوشیار کرد:
-بازم میگم اگر یادم بود امشب کریسمسه اینجا نمیومدم. فقط فکر کردم لرد ادوارد اینجا باشه و بتونم از ایشون و یبار دیگه از خودت بابت کمک اونشب تشکر کنم و همچنین بخاطر ماجراهای قبل و بعدش معذرتخواهی کنم. من اونشب شرایط خوبی نداشتم و...
-نیازی نیست...من خودم خواسته بودم همراهت بیام و همونطور که گفتم ادوارد حتی چیزی از اونشب به یاد نمیاره. الانم اینجا نیست چون این عمارت متعلق به منه و اون اکثر اوقات بخاطر کار مدام در رفتوآمده و زیاد جایی نمیمونه.
STAI LEGGENDO
Undertaker (COMPLETED)
Fanfiction✫چانیول، یه بوکسر زیرزمینی 35 سالست که تو روسیه همه به اسم رایان میشناسنش و از بعد تصادف پارسالش، دنبال گذشتش و شخصی که از بعد تصادف فراموشش کرده میگرده. ✫بکهیون، بهترین بالرین و پاتیناژکار 28 ساله روسیهست که به جز رنگ موهاش، انگار صورت و لحن و رف...