𝑪𝒉14

4.5K 1.2K 501
                                    

ادامه فلش‌بک:
سکوت فضای تاریک اتاق با صدای نفسای بلند بکهیون که همزمان با حرکت قفسه‌ی سینه‌اش توی اتاق میپیچید شکسته میشد. وقتی پسرکوچکتر بخاطر احساس درد توی لب‌هایی که بخاطر مک های محکم چانیول دردناک شده بودن سرشو چرخوند، مردبزرگتر بوسه‌هاشو به طرف خط فک و گونه‌هاش برد.

با مروری بر گذشته، هیچکدوم تصور نمیکردن به این زودی به اینجا برسن. شیش ماه پیش بود که بکهیون به اصرار ادوارد برای اولین­‌بار همراهش به دلفین‌سیاه اومده بود اما وقتی وسط جلسه بخاطر خستگی از اتاق بیرون زده بود، توجهش به مبارزه­‌ای جلب شد و چیز مهمی رو راجب بوکسر شماره‌یک دلفین‌سیاه که داخل اون رینگ بود فهمید.

اون یه وابستگی بزرگ ذهنی روی رقم شرطبندی های مسابقاتش داشت، به این معنی که هرچقدر مقدار شرطبندی روی خودش و اختلافش با حریفش بیشتر باشه، امکان بردش بیشتره. تلقین یا هرکوفتی، بهرحال رایان‌پارک اینطور بود.

اولین ملاقاتشون ماجراهای زیادی داشت که تداعیش هنوزم براشون لذتبخش بود چون به هر تقدیر بکهیون از اون روز تصمیم گرفت توی تمام جلسات بعدی ادوارد، همراهش بیاد و بوکسر موردعلاقشو ببینه؛ و البته یسری کارهای دیگه که حتما باید پشت درای بسته انجام میشد.

برای هر کاری نباید دلیل داشت و این چیزی بود که بکهیون اولش بهش فکر میکرد اما کم‌کم بعداز مدتی، این دیگه فقط ملاقات­‌های های بی­‌دلیل نبود. حالا بعداز شیش ماه اونا هر هفته، توی روز معینی از هفته که باند لایگر با دلفین‌سیاه جلسه داشت، همو میدیدن و وقت گذروندن های مخفیانه و ممنوعه­‌شون خیلی جدی­‌تر شده بود. حداقل برای پسرکوچکتر که اینطور بود.

چانیول دستاشو که کنار بکهیون روی میز گذاشته بود، سمت ران هاش که محکم دور پایین‌تنه خودش حلقه کرده بود برد و سعی کرد اونارو از هم باز کنه و حینی که خط فکش رو میبوسید همونجا زیر گوشش گفت:

-آخرشبه و احتمالا جلسه زودتر تموم میشه. منم باید برای رینگ بعدی آماده بشم پس همونطور که گفتم برگرد پایین و...

بکهیون که میدونست این مرد عمدا داره سر به سرش میزاره و توی وضعیتی که هردوشون به وضوح شرایط داغون پایین تنه همدیگه رو حس میکردن داره چنین مزخرفاتی میگه، با حرص کت مشکیشو از آرنجاش خارج کرد و با چنگ زدن به گردنبند نقره‌ای چانیول و جلو کشیدنش، با صدای خفه‌ای تو صورتش غرید:

-قسم میخورم تو یه لعنتی­‌ای که بشدت با عصبانی کردن من حال میکنه پارک چانیول!

مرد بوکسر که میدید بکهیون چطور دستشو خونده و درعوض داره انتقام میگیره، نیشخندی زد و همونجا نزدیک صورتش گفت:

-آخرین بار قرار شد دیگه این اسمو روی لبات نیاری...

-نه تا وقتی که بهم نگی چرا انقدر ازش متنفری...پارک چانیول.

Undertaker (COMPLETED)Où les histoires vivent. Découvrez maintenant