𝑪𝒉35

3.5K 1K 143
                                    

چانیول داستان‌زندگی تعریف کردنی‌ داشت. از همونا که وقتی همه آدما میمیرن و کنارهم قرار میگیرن، خدا میاد تا به مسیری که طی کردن و مثل یه فیلم بالای سرشون پخش میشه نگاه کنه تا نسبت به اون سهمشونو بده و با دیدن سرنوشت چانیول لبخند میزنه و دوست‌داره بیشتر به تماشای قدرت تحملش بشینه. حداقل این چیزی بود که چانیول تو بچگی برای خودش توجیه میکرد تا بتونه بازم بمونه.

مادرش یه دختر کره­‌ای اسیر شده تو جنگ بین کره­‌جنوبی و شمالی بود که توی نوزادی از خانواده‌ی فقیرش جدا شده بود و سربازای روسی که به کره­شمالی کمک میکردن، اونو به عنوان اسیر به روسیه بردن. بعداز بیشتر از سی­‌وخورده­ای سال، اون حتی اگر میخواست هم نمیتونست به کشورش برگرده چون زندگی هیچ­وقت براش آسون رقم نخورده بود و نهایتا یه پیشخدمت ساده تو یه بار پایین­‌شهر سن‌پترزبورگ بود.

حاصل تجاوز یکی از مشتریای مست و رذل اونجا، یه پسربچه شد که نه پدرش از وجودش خبردار بود، نه کسی از پدرش. چانیول به دنیا اومد و مادرش درکنار فامیلی خودش و اسم روسی که براش انتخاب کرده بود تا در آینده بابتش به مشکل برنخوره، بخاطر نفرتش از این کشور اونو با اسم کره‌ای که خودش دوست داشت صدا میزد. اون واقعا عاشق پسرش بود. چانیول شد انگیزه و دلیل زندگیش. یه جوونه تو خاک سیاه سرنوشتش.

چندسال گذشت و زندگی اسفناکشون وقتی مادرش از بعد اون ماجرا با بیماری اچ­‌آی­‌وی سر و کله میزد فلاکت­‌بار تر شد. کار توی بار با تلاش برای مخفی کردن بیماریش وحشتناک بود اما وقتی چانیول پنج­‌سالش شد، اونا دیگه اجازه ندادن تو یکی از اتاقای بار زندگی کنه و مادرش همراه پسربچه­‌ای که دستشو گرفته بود، ناچار به خرج همه سرمایشون برای اجاره اتاقی نزدیک همونجا شدن.

آنا ‌لایتون زن رقت‌انگیزی که از اجاره‌دادن اتاق لجن‌زدش به اون مادر بیمار و پسربچه زیادی باهوشش نفرت داشت، از هیچ ظلم و بدجنسی دریغ نمیکرد. اون موادمخدر خانگی درست میکرد و وقتی مادر چانیول برای زنده موندن و پول درآوردن جون میکند تا پسرشو مدرسه بفرسته و از هوش استثنائیش بهره بگیره، آنا پسربچه هفت ساله رو مجبور میکرد بجای مدرسه، براش بسته‌های تریاک رو بین مشتریاش پخش کنه.

چانیول عصرها با بهونه درس و کلاس‌اضافه از مدرسه‌ای که نصفه­‌نیمه میرفت برمیگشت خونه و پولی که جمع کرده بود رو مخفیانه به آنا میداد چون اون گفته بود میتونن تا چندوقت دیگه مادرشو پیش پزشک خوبی ببرن تا انقدر تشنج نکنه چون چانیول شبا از ترس حال مادرش نمیتونست بخوابه.

اما آنا هیچوقت صادق نبود و چانیول یه‌روز که از همیشه بیشتر فروخته بود و با خوشحالی برگشت خونه و پولو به آنا داد، تنها چیزی که توی اتاق کوچیکشون بود جنازه مادرش توی رختخواب با دهن خونی بود. سلی که بخاطر ضعف سیستم‌دفاعی بدنش دامنشو گرفته بود نهایتا اونو با استفراق‌های خونی کنار پسرش و برج داغون آرزوهاش تنها گذاشت.

Undertaker (COMPLETED)Wo Geschichten leben. Entdecke jetzt