عمارت موزانایت از لحظهای که کیونگسو از دلفینسیاه برگشته بود توی آشفتهترین حالت خودش بسرد میبرد. لرد ادوارد و افرادش هنوز قصد ترک کردن اونجارو نداشتن و دقیقا از دیروز صبح که اجازه داده بود همسرش از اینجا بره، خودشو توی اتاقش حبس کرده بود. اون حتی استثنائا خود کیونگسو رو برای تحقیق درمورد اون بوکسر به زیرزمین فرستاده بود چون منشیش و حرفاش عملا جز راه رفتن رو اعصابش کار دیگهای نمیکردن اونم وقتی ادوارد نیاز داشت بتونه فکر کنه.
اما حالا بیشتر از یکروز میگذشت و غیبت بکهیون وقتی قرار بود فقط چند ساعت بیرون از خونه باشه، دیگه موجه و قابلتحمل نبود. کیونگسو وقتی بخاطر پیشنهاد یهویی کای مجبور شده بود بیشتر توی زیرزمین بمونه، سرشب به موزانایت برگشته بود و با خدمه هراسان و محافظای سردرگم مواجه شده بود. ادوارد از بالای پلهها که به سالن ورودی دید داشت، با صدای بلند فریاد میکشید:
-آشغالای بیمصرف!! از جلوی چشمام گم شید!!!
صدای گریه سوهیون که میوما سعی میکرد با آغوش گرفتن و فشردنش به خودش دربرابر فریادها و عصبانیت ادوراد ازش محافظت کنه توی سالن میپیچید. شیزوکا و آقای کیم دیروز به دستور ادوارد توسط محافظا تاحدی تنبیه و توبیخ شده بودن که حالا با سر و بدن کبود و زخمی، همراه بقیه خدمتکارها پایین پلههای ایستاده بودن و نگاه جهنمیشون رو کیونگسو بود که از لحظه برگشتن قصد نداشت برای متوقف کردن این دیوونگی رئیسش کاری کنه و حالاهم فقط بالای پلههای ایستاده بود.
ادوارد که بازم توی مصرف موادمخدر زیادهروی کرده بود، کنار نردهها ایستاده و روبه افرادش که طبقه پایین توی سالن ایستاده بودن با صورتی که رگهای شقیقهاش از عصبانیت برجسته شده بودن داد میکشید:
-یکبار دیگه دست خالی برگردید، تکتکتون رو میندازم جلوی اون حیوون وحشی عوضیای بی خاصیت!! برید و پیداش کنید!!!
سوهیون که از دیروز دست از گریه بابت دوری از برادرش برنداشته بود با صورتی خیس و قرمز هقهقمیکرد. شیزوکا با سینی سوپی که برای اربابکوچک توی دستش داشت و خواسته بود براش به اتاقش ببره، با دلواپسی به مادرش که طبقهی بالا عقبتر از مَستر سعی در آرومکردن سوهیون داشت نگاه کرد. دستش رو دستهی سینی مشت شد. نگرانی برای اربابش که هیچخبری ازش نداشت امونشو بریده بود.
ادوارد دیگه تحمل نداشت، راه میرفت و با سرو وضع نامرتبی که ناشی از حبس خودش تو اتاق بود، سمت مردای سیاهپوش توی سالن دستور میداد:
-گوشهبهگوشهی این کشور رو میگردین!! فقط تا صبح وقت دارید وگرنه یک تار مو از سرش کم شده باشه، زندگیهاتونو سیاه میکنم!!!
افرادش با بیچارگی بهم نگاه میکردن چون غیرممکن بود. اونا موبایل و ماشین اربابجوان رو پیدا کرده بودن اما هیچ دوربینی توی اون محله نبود و وقتی از افراد بار نزدیک اونجا پرسیده بودن، اونا گفته بودن همراه مردی که اسم و ویژگیهای ظاهریش خون ادوارد رو به جوش آورده بود از اونجا رفته و دیگه هیچ سرنخی نبود. حتی اطلاعات جزئی زیادی از اون بوکسر هم نداشتن چون بطرزعجیبی چیز زیادی راجبش وجود نداشت.
CZYTASZ
Undertaker (COMPLETED)
Fanfiction✫چانیول، یه بوکسر زیرزمینی 35 سالست که تو روسیه همه به اسم رایان میشناسنش و از بعد تصادف پارسالش، دنبال گذشتش و شخصی که از بعد تصادف فراموشش کرده میگرده. ✫بکهیون، بهترین بالرین و پاتیناژکار 28 ساله روسیهست که به جز رنگ موهاش، انگار صورت و لحن و رف...