۱۸. لذت قایق‌سواری

2K 601 391
                                    

چند روز گذشته بود که تهیونگ با جونگ‌کوک تماس گرفت و بعد از کلی کل‌کل کردن با پسر کوچیک‌تر سر این‌که می‌دونه جونگ‌کوک دلتنگشه، ازش دعوت کرده بود تا آخر هفته، به همراه یونگی، جیمین و هوسوکی که به‌خاطر تعریف‌های جونگ‌کوک فهمیده بود از دوستان صمیمی و نزدیک‌شونه، برای تفریحی یک روزه و یک‌شبه، به ویلایی که نزدیک به ساحل اجاره کرده بود، برن و خستگی جابه‌جایی و پرکاری این مدت رو در کنن. جونگ‌کوک اول با خودش فکر کرده بود که شاید این شبیه به یک هدیه باشه از سمت تهیونگ و این مسئله کمی آزرده‌اش کرده بود؛ اما نمی‌تونست دعوت پسر بزرگ‌تر رو هم رد کنه. می‌دونست که تهیونگ داره جمع‌شون رو به چشم دوستانی می‌بینه که وقت گذروندن‌ باهاشون رو دوست داره و نه همکار. دوست نداشت مثل گذشته از تهیونگ فاصله بگیره، اون هم وقتی که از همون شب مهمونی فهمیده بود تهیونگ با وجود دوست و آشناهای زیادی که داره، تا چه حد تنهاست‌. شاید هزاران موجود دیگه بودن که تهیونگ می‌تونست آخر هفته‌هاش رو باهاشون بگذرونه؛ اما قطعا پری‌دریایی نمی‌تونست با هیچ‌کدوم اون‌ها همون‌قدری خوشحال باشه که با جونگ‌کوک، یونگی و حتی جیمینی که همیشه با ستیزه نگاهش می‌کرد، خوشحال بود. جونگ‌کوک این رو هم می‌دونست که پذیرفتن دعوت پری‌دریایی از سر دلسوزیه. هرچند یونگی‌ای که از نیش باز جونگ‌کوک هنگام صحبت کردنش با تهیونگ بوهایی برده بود، عقیده‌ی دیگه‌ای داشت‌.

در نهایت حالا اون چهار پسر، مهمون‌های تهیونگ، ساعت ده صبح جلوی ویلای مدرن و نه‌چندان‌بزرگ انتخابی تهیونگ ایستاده بودن و از پشت پنجره‌های ماشین، به نمای چشم‌گیر اون نگاه می‌کردن. هوسوک که کنار جونگ‌کوک و روی صندلی شاگرد جاگیر شده بود، سوتی زد و پرسید:« این‌جا رو خودش انتخاب کرده؟!»
جونگ‌کوک نگاهش رو از ویلا گرفت و به جاده‌ی جنگلی روبه‌روش داد.
- آره.
- بیبی نمی‌خواد؟!

قبل از این‌که جونگ‌کوک بخواد به شوخی بی‌نمک هوسوک جواب بده، یونگی پقی زد زیرخنده و گفت:« اون همین الان هم شوگرددی جونگ‌کوکه!»
جیمین دنباله‌ی حرفش رو گرفت و درحالی که از صندلی پشتی شونه‌ی راننده‌ی اخموشون رو می‌مالید، ابروهاش رو بالا انداخت و گفت:« شاید هم شوگربیبی! هوم؟!»
جونگ‌کوک طاقت نیاورد و صداش رو بالا برد:« بس کنید! شوخی‌هاتون خیلی لوسه!»

هوسوک به سمت پسر کوچیک‌تر خم شد و تای ابروش رو بالا برد.
- خوب، می‌خوای رنج سنی شوخی‌هامون رو ببریم بالاتر؟! خواستیم در حد سن خودت شوخی کنیم.
- فقط پیاده شید!

یونگی اولین نفری بود که بدون‌توجه به جونگ‌کوکِ عنق، پیاده شد و درجا شماره‌ی تهیونگ رو گرفت تا رسیدن‌شون رو بهش خبر بده. جیمین هم ساک وسایل‌شون رو از روی صندلی برداشت و پشت‌سر آواتار راه افتاد. جونگ‌کوک که می‌دید همه سرخوشانه دارن پیاده میشن، آهی کشید. هوسوک داشت با نیش باز، به تهیونگی نگاه می‌کرد که با چهره‌ی خوشحالی از حیاط ویلا رد می‌شد و به استقبال‌شون می‌اومد. جونگ‌کوک به الف موسفید یادآوری کرد:« به ته بگو در رو باز کنه تا ماشین رو بیارم داخل!»
هوسوک «باشه»ی سرسری‌ای گفت و به سمت تهیونگ رفت.

Coral Nơi câu chuyện tồn tại. Hãy khám phá bây giờ