۲۷. شایعه

1.9K 595 255
                                    

تازه هوا تاریک شده و خورشید به طور کامل غروب کرده بود. مثل همیشه، عده‌ای از موجودات با تاریک شدن هوا، به خونه برمی‌گشتن و عده‌ای دیگه، تازه از خونه بیرون می‌زدن. برف ریزی شروع به باریدن کرده بود و از اونجایی که اولین برف اون سال شمرده می‌شد، روی لب‌های همه داشت لبخند شوق رو می‌نشوند.

جیمین هم یکی از همون موجوداتی بود که با تاریک شدن هوا، با دست‌های مچاله‌شده توی جیب کاپشنی که به رنگ چشم‌هاش بود، به خونه برمی‌گشت. با نشستن دونه‌های ریز برف روی گوش‌هاش، اون‌ها رو تکون می‌داد و صدای جبرینگ و جیرینگ حلقه‌های توی گوشش رو بلند می‌کرد.

اگر یونگی اونجا بود، جیمین می‌تونست ازش بخواد تا کمی دونه‌های برف رو براش درشت‌تر کنه. اون‌وقت هیبرید با اون دونه‌های کریستالی درشت، گلوله‌های برفی و در آخر، آدم‌برفی درست می‌کرد و به خودش افتخار که، به خاطر داشتن یک آواتار در کنارش، اولین آدم‌برفی سال رو با دست‌های خودش درست کرده.

برف تنها چیزی بود که خیسی اون جیمین رو آزار نمی‌داد. در واقع اون‌قدری می‌تونست توجه هیبرید گربه‌ی خاکستری رو به خودش جلب و سرگرمش کنه که بخواد تَری قابل‌چشم‌پوشیش رو نادیده بگیره و حتی از نگاه کردن به بارش لطیف اون لذت ببره.

با رسیدنش به خونه‌ی هوسوک، زنگ کنار در رو فشرد و مشغول کشیدن کف خیس کف‌هاش به پادری جلوی در شد. صدای قدم‌های شتابزده‌ی الف به گوش رسید و در به روش باز شد.
- چه زود اومدی!

جیمین وارد خونه شد و چکمه‌هاش رو توی راهرو جفت کرد.
- امروز تا جایی که تونستم از جونگ‌کوک فاصله گرفتم تا ریزش موهام رو حس نکنه ولی انقدر عطسه کرد که یونگی ازم خواست زودتر بیام خونه تا اون بچه راهی بیمارستان نشده!

هوسوک خندید و کاپشن نمدار هیبرید رو از دستش گرفت تا برای خشک شدن، اون رو به کاناپه‌ی نزدیک به شومینه آویزون کنه.
- جونگ‌کوک باید یه درمان برای این حساسیت پیدا کنه.
هیبرید گربه، با تکونی ناگهانی که به بدنش داد، دم و گوش‌هاش رو تکوند تا خشک بشن و بینیش رو بالا کشید.
- درمانش هست، اما داروهای ضدآلرژی کمی خطرناکن و جونگ‌کوک حاضر نیست ازشون استفاده کنه.

الف مو سفید، هومی کشید و سوت‌زنان کاپشن هیبرید رو آویزون کرد. روی کاناپه‌ی جلوی تلویزیون نشست و همونطور که هوگوی حنایی رو توی بغلش می‌گرفت و گونه‌اش رو به سر گربه می‌مالید، گفت:« آب، جوشه؛ می‌تونی برای خودت قهوه‌ی فوری یا هات‌چاکلت آماده کنی. شیر هم توی یخچال هست.»

جیمین به اتاق رفت تا لباسش رو عوض کنه و همونطور که دمش رو بالا گرفته بود، تشکری کرد.
مشغول پوشیدن هودی نارنجی رنگش بود که هوسوک ناگهان توی اتاق ظاهر شد و ترسوندش. بی‌اراده، میویی از سر ترس کرد و از جاش پرید.
- راستی جیمین!
- چی شده؟!
- پشت صحنه‌ی تیزر رو دیدی؟!

Coral Tahanan ng mga kuwento. Tumuklas ngayon