۲۵. استایلیست، تهیونگ

1.8K 613 203
                                    

جو جمع چهارنفره‌ای که روی کاناپه‌های دفتر نشسته و به بخاری که از فنجون‌های قهوه‌شون بلند می‌شد، خیره شده بودن، معذب‌کننده بود و به نظر می‌رسید که هیچ‌کدوم از اون چهار نفر، برای شروع صحبت‌های کاری‌شون حتی، راحت نباشن.

دم پشمالوی خاکستری‌رنگی که توی هوا تاب می‌خورد، خبر از آروم نبودن صاحبش می‌داد و اگر کسی پری‌دریایی رو می‌شناخت و خبر از عادت‌ها و حالت‌های مختلفش می‌داشت و همچنین دید مناسب به فلس‌هاش، می‌تونست از بلند شدن اون فلس‌ها متوجه بشه که پری‌دریایی هم حسی مشابه با هیبرید رو داره.

پای جونگ‌کوک با ریتم مرتبی توی هوا تاب می‌خورد و نگاه آواتار، به بخار فنجون قهوه خیره شده بود؛ فقط جونگ‌کوک و جیمین می‌دونستن که چپ و راست شدن بخار فنجون، زیر سر بادافزار درون آواتاره که داره از این‌کار برای حفظ تمرکز و آرامش خودش استفاده می‌کنه.

دست آخر، تهیونگ بود که سکوت رو شکست و با لبخند، از یونگی پرسید:« دقیقا چندروز مونده؟»
پیس از این‌که یونگی بخواد صحبت کردن رو آغاز کنه، جونگ‌کوک آرنج دست‌هاش رو به زانوهاش تکیه داد و به پسر مومرجانی خیره شد. جوری که انگار نماینده‌ی آواتار باشه، با جدیت شروع به صحبت کرد:« دوهفته! دوهفته تا عرضه‌ی رسمی کالکشن به بازار مونده و پیش‌فروش، تا چهار روز آینده توی سایت خودمون شروع میشه. اطلاع‌رسانی‌های لازم انجام شده و تا روز شروع پیش‌فروش، ادامه داره. فیلمبرداری من و تو برای تیزر به‌خاطر برنامه‌های فشرده‌ی تو به تعویق افتاده بود که قرارش برای فردا صبح گذاشته شده. تیزر تبلیغاتی هم تا دو روز آینده، یعنی سه‌شنبه، آماده و ریلیز میشه. اگه سوال دیگه‌ای هم توی ذهنت هست، می‌تونی بپرسی.»

تهیونگ جا خورده بود. جواب جونگ‌کوک کامل و روشن بود و جایی رو برای سوال کردن بیشتر، باقی نگذاشته بود؛ البته اگر یونگی این توضیحات رو می‌داد، تهیونگ جرئت می‌کرد که بیشتر از این رو هم بپرسه. همیشه این آواتار بود که هماهنگی‌های لازم رو با تهیونگ انجام می‌داد و درباره‌ی جزئیات کالکشن باهاش گفت‌و‌گو می‌کرد؛ اما حالا طرف صحبت پری‌دریایی، جونگ‌کوکی بود که تا به اون‌لحظه، بیشتر مکالماتش باهاش، به کل‌کل کردن و صحبت‌های احساسی ختم می‌شد. کمی سخت بود که حالا مثل دیدارهای اول بخواد با اون‌پسر صحبت‌های رسمی و کاری داشته باشه، اون هم وقتی که چندروز قبل، به تماشای شکستنِ قلب پسر توی انعکاس برق چشم‌هاش، به‌خاطر دیدن خودش در کنار یک غریبه نشسته بود.

پسر مومرجانی، گلوش رو صاف کرد و فنجون رنگی پر از قهوه‌ی داغش رو برداشت. تای ابروش رو بالا داد و با لبخندی ساختگی لب زد:« عالیه! همه‌چیز داره خوب پیش میره!»
جونگ‌کوک سری بالا و پایین کرد و دست‌هاش رو به همدیگه گره زد.
- همین‌طوره! میکا درباره‌ی لوکیشن فیلمبرداری باهات صحبت کرده؟
- فقط بهم گفت که چون به‌خاطر برنامه‌های من فیلمبرداری رو به تعویق انداختیم، استودیوش رو برای برنامه‌ی دیگه‌ای رزرو کرده و لوکیشن ما باید عوض بشه.

Coral Onde histórias criam vida. Descubra agora