۳۲. کیک توت‌فرنگی

2.2K 601 699
                                    

تنها صدایی که سکوت سر ظهر خونه‌ی الف موسفید رو می‌شکست، صدای ملچ‌و‌ملوچ غذا خوردن هیبرید گربه و آواتار گرسنه و خسته‌ای بود که از انبارِ مورچه‌زده به خونه برگشته و پس از عوض کردن لباس‌هاشون، بی‌درنگ پشت میز ناهارخوری گوشه‌ی سالن نشسته و اولین لقمه از غذاهای آماده‌ای که از رستوران سر راهشون خریده بودن رو به دهن برده بودن.

دم پرموی پسر گربه‌نما از لذت خوردن غذا پس از چند ساعت، به‌نرمی توی هوا می‌رقصید و نگاه آواتار، بین ظرف غذای خودش و ظرف غذای پسر کوچیک‌تر، برای اینکه مطمئن بشه اون پسر داره از همه‌چیز به اندازه‌ی کافی می‌خوره، در گردش بود.

آفتاب سر ظهر زمستونی، کم‌جون اما دلچسب، به میونه‌ی نشیمن خونه می‌رسید و دست‌هاش رو دراز می‌کرد تا یواشکی انگشت پاهای دو پسر رو لمس کنه.

- به نظرت بالاخره جونگ‌کوک برای تولد تهیونگ کاری می‌کنه؟
سوال هیبرید، پسری که در حال جویدن غذاش به پرزهای بلند قالیچه‌ی روشن‌شده با نور آفتاب نشیمن خیره شده بود رو از فکر بیرون کشید.
- باید حتما کاری بکنه؟

جیمین پاهاش رو روی صندلی چوبی بالا کشید تا چهارزانو بنشینه و گفت:« داریم درباره‌ی جونگ‌کوک حرف می‌زنیم!»

یونگی خنده‌ی آرومی کرد و دستش رو جلوی دهنش گرفت. ته دلش با جیمین درباره‌ی جونگ‌کوک موافق بود؛ جونگ‌کوک احساساتی.
- امروز می‌گفت تهیونگ ازم یه کیک خواسته.
- حتما دستش انداخته. لابد می‌خواسته بهش بگه به کادوش نیازی نداره.

خنده‌ی آواتار از بدگمانی هیبرید خاکستری شدت گرفت. دیگه دید بد گاه‌به‌گاه جیمین به تهیونگ و سناریو چیدن‌های عجیب‌و‌غریبش درباره‌ی اون پسر، براش آزاردهنده نبود؛ نه پس از دیدن اینکه اون دو چطور توی راهرو همدیگه رو با خوشحالی بغل گرفته بودن.
- جیمین!

جیمین لقمه‌ی گوشه‌ی لپش رو با لبخندی که از دیدن خنده‌ی یونگی روی لب‌هاش نشسته بود، قورت داد و با پشت انگشت اشاره‌اش، گوشه‌ی لبش رو از سس نارنجی‌رنگ غذا پاک کرد.
- باور کن، هیونگ!

جونگ‌کوک به هیچ‌یک از اون دو درباره‌ی ماجرای خوابیدنش توی اتاق پری‌دریایی به عنوان کاری که می‌تونست خوشحالی تهیونگ بابت قرارداد امضا کردنش رو تکمیل کنه، حرفی نزده بود. اگر از راز شیرین کوچیکش حرف می‌زد، اون‌ دو حالا تصور دیگه‌ای از انتظارات تهیونگ از دوست‌پسر تقلبیش داشتن، اما جونگ‌کوک قرار نبود این کار رو بکنه و اون اتفاق رو از جزئیات خصوصی رابطه‌ی هرچند نمایشیش با پری‌دریایی مومرجانی می‌دونست.

یونگی ناخنکی به ظرف بزرگ سالاد بین‌شون زد و درحالی که گوجه‌های گیلاسی ترش و آبدار رو سوا می‌کرد، پرسید:« موافقی براش کیک بگیریم و ببریم به خونه یا محل کار اون روزش؟» و از داشتن تماس چشمی با هیبرید خودداری کرد تا برای فکر کردن بهش زمان بده.

Coral Donde viven las historias. Descúbrelo ahora