- یادمه یهبار که از خرید کردنم یه عکس اپلود کرده بودم، یهنفر برام کامنت گذاشت و پرسید:« اوه! یعنی تو هم هویج میخوری؛ و حتی کرفس؟!» و من داشتم با خودم فکر میکردم که...
سیمزی که در حال گذاشتن لیموهای زرد خوشعطر توی کیسهی خرید کتون و کرمرنگ پریدریایی بود و بادقت به حرفهاش گوش میداد، بین جملهاش پرید و با خندهی بلندی گفت:« احتمالا انتظار داشته از صبح تا شب سالمون و تخم خاویار بخوری با سبزیجات کمیابی که هرگرمشون همقیمت با بال کوسهست!»
تهیونگ تکخندی زد و آرنجش رو به پیشخان مغازهی هیبرید آهو تکیه داد.
- بعضیها واقعا عجیب فکر میکنن!دختر، دستهی کوچیک مارچوبههای تمیز رو کنار لیموها گذاشت و مثل فرفره از یک سمت مغازه به سمت دیگه رفت تا چندتا دونه نارنگی از روی پالت برداره و سری بالا و پایین کرد.
- و هربل یکی از اونهاست، بهت قول میدم، تهیونگ!رادارهای تهیونگ با شنیدن اسم دوستش، هیبرید گربهی سفید، فعال شد. ابروهاش رو بالا داد و طوری که چندان کنجکاویش آشکار نباشه، به سیمزی که توی پلیور بافت سفید گشادش غرق شده بود، خیره موند و پرسید:« چطور مگه؟!»
هیبرید آهو میوههای توی دستش رو روی پیشخان گذاشت و با حرص و هیجان توضیح داد:« اون فکر میکنه چون من زیاد اهل چرخیدن توی اینترنت نیستم و از شبکههای اجتماعی استفاده نمیکنم، هیچچیز نمیدونم و دربارهی همهچیز قبل از حرف زدن راجع بهش، شروع میکنه به توضیح دادن! آخه دختر مگه من دارم توی غار زندگی میکنم؟! مغازهام توی شهره و هرروز دارم موجودات مختلف رو میبینم و باهاشون معاشرت میکنم! گاهی اوقات از دستش کلافه میشم! من خیلی موجود پرچونهایم، ولی اون وقتی که موتورش روشن بشه از من هم بدتر میشه! دوست دارم دستهام رو بذارم روی دهنش تا ساکت بشه و باور کن اگر برام قیافه نمیگرفت، حاضر بودم با بوسیدنش اینکار رو بکنم! اما مطمئنم که بعدش یه چک میخوابونه روی گونهام و مثل اوندفعه بهم میگه دهاتی! اون خیلی دختر شیرینه؛ خوشگله، خوشسلیقهست هرچند که سلیقهی گرونی داره، دربارهی همهچیز میدونه، توی کارش موفقه و خفنه! فقط این اخلاقش خیلی روی مخمه و تهیونگ باور کن اگه دفعهی بعدی که بخوایم با همدیگه صحبت کنیم بخواد شروع کنه به گفتن:« تو که توی سوشال مدیا فعال نیستی، پس باید بهت بگم... » قول نمیدم از یکی از اون دو روشی که بهت گفتم، برای خفه کردن اون سفیدبرفی لوند استفاده نکنم!» و با تموم شدن حرفش، نفس عمیقش رو به بیرون فوت کرد.
تهیونگ سرجاش خشکش زده بود و حس میکرد الانه که چشمهاش از حدقه دربیاد و کنار نارنگیهای روی پیشخان بیفته. مغزش از ورود ناگهانی اینهمه اطلاعات جدید فیوز پرونده بود. سیمزی با هربل در ارتباط بود؛ هربل، هیبرید گربهی مغروری که به کمتر کسی اجازهی نزدیک شدن به خودش رو میداد، در حضور سیمزی پرچونگی میکرد و عجیبتر از همه اینکه سیمزی به چشم چیزی بیشتر از دوست به اون دختر نگاه میکرد.
ŞİMDİ OKUDUĞUN
Coral
Hayran Kurgu- پری دریاییمون نمیتونه طبیعت خودش رو بپذیره؟ - نه، همونطور که آدمها نتونستن. تلهای سگ و گربهای، لباس دم پری دریایی، نیش خونآشام مصنوعی و ... - اینها فقط واسه تفریحه. - مطمئنی؟! کورال، برشیه از داستان همزیستی موجودات هوا، دریا و خشکی و روایت...