۱۱. نشان‌ها

2.1K 650 248
                                    

وضعیت اهالی خونه، بعد از شنیدن این خبر که تهیونگ قراره بهشون سر بزنه، فرقی با زمانی که مردم صدای آژیر خطر رو می‌شنیدن، نداشت. هرکدوم از یک سمت خونه به سمت دیگه می‌رفتن و چیزی رو سر جاش قرار می‌دادن و یا گوشه‌ای رو مرتب می‌کردن. جیمین غر زده بود که نمی‌تونه از خیر گذروندن بقیه‌ی شبش توی بالکن بگذره و یونگی بعد از دیدن این‌که نمی‌تونه هیچ‌جوره اون پسر رو راضی به نشستن پیش‌شون توی نشیمن خونه بکنه، ازش خواسته بود تا حداقل چند دقیقه‌ای حضور تهیونگ رو تحمل بکنه، کنارشون بنشینه و بعد برای حفظ تمرکزش، به گوشه‌ی دنجش توی بالکن پناه ببره.

جونگ‌کوک هنوز از دست تهیونگ بابت این‌که اون وقت شب خودش رو دعوت کرده، شاکی بود و یونگی هربار که برای جمع کردن لباس‌ها و یا کارتن‌های به‌هم‌ریخته از کنارش رد می‌شد، ازش می‌خواست اخم‌هاش رو باز کنه و از دورهمی‌شون لذت ببره. می‌دونست اون دو اون‌قدرها هم که به نظر می‌رسه، با همدیگه سر جنگ ندارن و می‌تونن با هم کنار بیان.

با بلند شدن صدای زنگ آیفون، جونگ‌کوک از جاش پرید و بلند داد زد:« من باز می‌کنم!» در رو برای تهیونگی که از پشت صفحه‌ی کوچیک آیفون هم ماسک مشکی رنگش مشخص بود، باز کرد و جلوی آینه‌ی نزدیک به ورودی ایستاد. دستی به موهاش کشید و کش شلوار راحتیش که روی پوست پهلوش رد انداخته بود رو دور کمرش مرتب کرد. اگه تهیونگ گفته بود یک دیدار شبانه اتفاق خاصی به شمار نمیاد، پس چرا باید لباس‌های راحتی عزیزش رو عوض می‌کرد؟ عینکش رو با انگشت اشاره‌ی خم‌شده‌اش بالا داد و برای خودش سری به نشونه‌ی تأیید خوب بودن ظاهرش توی آینه تکون داد.
هنوز مشغول بررسی خودش بود که یونگی سریع از پشت سرش رد شد و در واحد رو باز کرد.

تهیونگ با جعبه‌ی کوچیک کیک و لبخندی که از پشت ماسک هم نمایان بود، پشت در ایستاده بود. آواتار، عقب ایستاد و مثل خودش لبخندی زد.
- بیا داخل، تهیونگ.

پری دریایی، پا به داخل آپارتمان گذاشت و بعد از خوش‌و‌بش با یونگی، به سمت جونگ‌کوک چرخید. جونگ‌کوک، تا به اون لحظه که تهیونگ داشت علت این سر زدن ناگهانیش رو برای یونگی بازگو می‌کرد، بدون‌حرف بهش خیره شده بود.

- چرا اون‌طوری زل زدی؟!

پسر کوچیک‌تر که توی افکارش غرق بود و توی اون موقعیت  به یاد دوستان تهیونگ و صمیمیت قلابی‌شون افتاده بود، چند بار پلک زد و سری به طرفین تکون داد.
- هیچی! بیا بریم، با جیمین آشنا شو.

جیمین، قبل از این‌که جونگ‌کوک بخواد دنبالش بگرده، سروکله‌اش پیدا شد.
- خوش‌اومدی تهیونگ!

تهیونگ، سرش رو کج کرد و پسر گربه‌نمایی رو دید که جایی پشت‌سر دوست انسانش ایستاده بود. نرمی گوش‌های خاکستری هیبرید و درخشش موهای نقره‌ایش که از همون فاصله‌ی کوتاه هم قابل‌لمس بود ، پری دریایی رو وادار می‌کرد تا بخواد جلو بره، سر هیبرید رو بین بازوهاش بگیره و بینیش رو روی اون‌ها بکشه؛ اما دم پشمالویی که هشداردهنده‌ توی هوا تاب می‌خورد، تهیونگ رو حتی از فکر کردن به چنین کاری هم پشیمون می‌کرد.
لبخند ملایمی زد و قدمی به جلو برداست.

Coral Tempat cerita menjadi hidup. Temukan sekarang