۵. ماهی کوچولو

2.5K 698 373
                                    

سر ظهر بود و آفتاب تابستونی، با شدت هرچه تمام‌تر به سطح دریای آروم و صخره‌های کوچیک و بزرگ تیره‌رنگ کنار ساحل اون، می‌تابید. جیمین و جونگ‌کوکی که کنار ساحل نشسته و کلاه‌های حصیری لبه‌پهنی رو روی سرهاشون گذاشته بودن هم وضعیتی مشابه با همون چند تکه سنگ رو داشتن؛ آفتاب گردن‌هاشون رو می‌سوزوند و وادارشون می‌کرد که حتی از پشت عینک‌های آفتابی هم چشم‌هاشون رو جمع کنن. هیبربد گربه، دمش رو با بی‌قراری از گرما تکون می‌داد و هربار که دم پشمالو و گرمش، روی دست‌های پسر کوچیکتر می‌افتاد، بلافاصله به عقب رونده می‌شد. جونگ‌کوک، با حس کردن موهای دم هیبرید، بازوی خودش رو می‌مالید و غر می‌زد که توی اون هوای جهنمی، به‌هیچ‌وجه علاقه‌ای نداره که گرمای دم هیبرید رو روی دست‌هاش احساس کنه و جیمین با نادیده گرفتنش، دوباره اون حرکت اعصاب‌خرد‌کن رو تکرار می‌کرد.

یونگی بدون توجه به کل‌کل‌های اون دو، روی عکاسی از محصولات جدیدی که شامل دو پالت سایه‌ی تابستونی می‌شدن، تمرکز کرده بود.
با نوک انگشت اشاره‌اش، پالت رو کمی روی شن‌های کپه‌شده عقب داد و از پشت دوربین، یک‌بار دیگه کادر عکسی که قرار بود بگیره رو بررسی کرد. دکمه‌ی شاتر رو فشار داد و عکس مورد نظرش رو‌ گرفت؛ اما قبل از این‌که بتونه نگاهی به اون بندازه، صدای عربده‌ی جونگ‌کوک از جا پروندش.
- گرمــــه هیونـــگ! تموم نشد؟!

یونگی بدون تکون خوردن از جاش و یا تکون دادن دست‌هایی که دوربین رو بین خودشون جا داده بودن، مشتی شن رو بلند کرد و به سمت پسر پاشید.
- ترسوندیم احمق!

جونگ‌کوک سریع به جهت مخالف چرخید و درنهایت کسی که مشتی شن لای موهای چتریش نشسته بود، جیمینی بود که داشت برای خودش روی شن‌های داغ لب ساحل، با انگشتش نقاشی یک میگوی سوخاری رو می‌کشید.

- یونگی هیونگ! مگه من چیکار کردم؟!
یونگی قیافه‌اش رو جمع کرد و رو به جیمینی که با ناله‌ی گربه‌مانندش این جمله رو گفته بود، لب زد:« تو کاری نکردی، جیمین.»
جونگ‌کوک، با عذاب وجدان، مشغول تکوندن دونه‌های ریز ماسه از لای موهای نقره‌ای رنگ جیمین شد و برای این‌که با مظلوم‌نمایی خودش رو از خشم و جدیتِ آنی یونگی در امان نگه داره، لب زد:« معذرت می‌خوام، یونگی هیونگ. می‌تونی به ادامه‌ی کارت برسی.» یونگی نگاه سنگین و کمرشکنی به سمتش انداخت و بعد از سر تکون دادنی از سر تأسف، دوباره به سمت کپه‌ی شنی خم شد تا برای گرفتن عکس‌های بعدی آماده بشه.

جیمین درحالی که خم می‌شد تا نقاشی میگوش رو تکمیل کنه، پچ‌پچ‌کنان از پسر کوچیک‌تر پرسید:« امشب تهیونگ لایو داره؟» جونگ‌کوک چونه‌اش رو بالا داد و عینکش رو روی بینیش جابه‌جا کرد. انگشت‌هاش رو لای موهای نرم هیبرید سُر داد و گفت:« آره، ساعت نه شب.»
پسر گربه‌نما، گوشیش رو از جیب شلوارک مشکیش بیرون‌کشید و نگاهی به ساعت انداخت.
- ساعت دوازده ظهره. برای نه ساعت دیگه آلارم می‌ذارم.

Coral Donde viven las historias. Descúbrelo ahora